من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یاد ایامی که در آن» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام

این متن رو تابستان سال ۸۹ نوشتم

در روزهای اوج دل واپسی ها و نگرانی ها

البته امروز دوستهای بیشتری دارم

و رابطه ام با برخی از این دوست ها هم تغییر کرده و الحمد لله بهتر شده

خواستم برخی قسمت هاش رو تغییر بدم

و چند قسمت جدید بنویسم اما

گفتم حس مال اون زمونه

همون طوری که همون موقع یعنی حدود یک سال و نیم پیش نوشتم

همون طوری اینجا میذارمش

...

اتفاقی توی کوچه پس کوچه های فلشم ،

اونجایی که فایل های متفرقه و قدیمی رو میذارم پیداش کردم

...

گاهی احساس دلتنگی میکنم

گاهی یعنی مثلا روزی دوبار  یا سه بار یا ...

 

دلم تنگ میشود برای تو علی.ک ، برای تو که حتی با وجود آنکه میدانم کمی از دستم دلخوری اما یادت هم برایم دلگرمیست برای تو علی دلم تنگ میشود چون اشکهایت موقع خداحافظی به من گفتند که حتی آن لحظه که سهل انگاری هایم کار دستمان میداد شب امتحان ، باز هم دوستم بودی ...

 

دلم برایت تنگ میشود اسماعیل . برای آن همه بزرگواریت که کوچک میشد تا لبخندی هدیه کنی به لبهایمان . برای همه ی آن لحظه های شاد یا جدی یا عصبانی بودنت دلم تنگ میشود ، برای خود داری کردن هایت . برای آرام کردن دیگران وقتی که میخواهند مرا بزنند : دی ...

 

دلم گاهی سخت برایت تنگ میشود علی.ز ، برای همه ی نکته بینیت ، تیز بینی ات . برای جوش آوردن ها و دعوا کردن ها و آخر باز هم بخشیدن هایت . دلم تنگ میشود برای لحظه لحظه ی  هم نفس شدن با تو که الحق خوب دوستی هستی . دلم گاهی میخواهد برگردم و اشتباهات را جبران کنم ...

 

دلم تنگ میشود ناصر برایت . برای راست راست راه رفتنت و برای بلند بلند خندیدنت که گوهر نایابیست که همان کمش هم دلم را شاد میکند . ناصر برای نگاهت دلم تنگ میشود که نمیدانم چه میخواهی بگویی اما نمیگویی . دلم تنگ میشود برای زود از کوره در رفتن هایت و برای دیر گفتن هایت ...

 

دلم برای همیشه خندان بودنت تنگ میشود مصطفی.ز .برای آن لهجه ی اصفهانی شیرینت و برای تلفن نزدند هایت که میترسی پول تلفنت زیاد بشود . برای همیشه پی گیر بودنت  دلم تنگ میشود ؛ برای اقتصادی بودنت برای لحظه لحظه ی هم کلام بودن با تو دلم خیلی تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت بهروز . برای آن خنده ی کوچولویت که همیشه در دست رس است . برای آرامش و بی خیالی ات که الحق دست مرا هم از پشت بسته ای ، برای تیکه هایی که می انداختم که کار نمیکنی و وعده هایت دلم تنگ شده دوست دارم باز هم کار نکنی تا ...

 

دلم برایت تنگ شده پیمان . برای لحظه های با تو بودن برای خوشی ها و نا خوشی ها برای خنده ها و گریه ها برای شوخی ها و دل داری ها برای نصیحت ها و دلجویی ها . برای همه ی روز هایی که آن بالا میخوابیدی و ساکت بودی ، برای همه آن روز هایی که با هم بودیم ...

 

دلم تنگ میشود برایت مجتبی . برای درس خواندن و خوابیدنت که خیلی فرقی با هم نداشت . برای آن نازبالشتت که به کسی نمیدادیش و چشمت را که دور میدیدم میرفتیم و سر رویش میذاشتیم و میخوابیدیم . برای سکوتت برای قیافه ی خندان و قیافه ی متفکرت ...

 

دلم  تنگ میشود برایت احسان . ای سحرخیز و پر انرژی . دلم برای خوابیدن هایت تنگ میشود . برای خرج کردن هایت که پولت را نمیگرفتی و بعدا پشیمان میشدی . برای لپ تاپت که خیلی دلم تنگ میشود و برای شیشه های آبی که درشان درست نمیبندد . برای جای همیشه پهن و نان همیشه تازه ....

 

دلم برایت تنگ میشود عوض . تو که حالا هر سه کاری که میخواستی را با هم انجام دادی . هم درست تمام شد ، هم ارشد قبول شدی و هم ازدواج کردی . دلم برای آن گازی که از دستم گرفتی و خون آمد خیلی تنگ میشود . دیگر جایش هم نمانده . برای خنده ها و حرف زدن هایت دلم تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت بابک با آن عینکت . برای دست هایت که از بس نوشته بودی داشت کج میشد . هنوز هم به پشتکارت حسودی ام میشود و دلم برای خنده ها و حرف زدن هایت تنگ میشود . برای دوستی ها و دوست هایت . برای لوازم آرایشی ات !!! هم حتی و برای همه ی لحظه هایمان ...

 

دلم برایت تنگ میشود رامین . برای آهنگ هایت و خیلی بیشتر برای ترکی یاد دادن هایت . هشتاد درصد ترکیی که یاد گرفتم را تو یادم دادی . برای عشقت به زبانت دلم تنگ شده که عاشق بودی اما پان نبودی ، برای صورت همیشه خندان و برای آن همه جوری که کشیدی و ظرف های مرا که شستی ...

 

دلم تنگ میشود برایت محمد.ق . برای رک بودن هایت که خیلی خوب بود . برای مهربان بودن هایت برای همه صبح هایی که با صدای ساعت من بیدار میشدی و چیزی نمیگفتی . برای همه روز های خوشی و حتی ناخوشی . برای آهنگ های یگانه ، برای آن گوشی ات که میخواستی عوضش کنی و...

 

دلم تنگ میشود برایت رضا.آ . ی عزیز . برای همه ی پاکی و زلالیت ، برای همه ی راستی و درستی ات دلم تنگ میشود . برای درد دل هایت برایم برای درد دل هایم برایت ، برای همه هم سخنی هایمان و برای سکوت طولانیت و برای صحبت کوتاهت دلم تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت مصطفی.رض . برای کلمه کلمه حرفهایت و برای آرامشی که در آن هست . برای عشقت به شهدا و رفتنت به راهی دور به سوی نور که رفتی و مارا جا گزاشتی . دلم برایت تنگ میشود برای تکه کلام زیبایت که الهی شهید شی ما رو هم شفاعت کنی ...

 

دلم تنگ میشود برایت مرتضی . برای دویدنت وقتی که عجله داری که البته همیشه عجله داری ، دلم برای استرس هایت تنگ میشود که همه را عصبی میکند . برای پروژه هایت برای اعصاب خوردیت و برای خنده های جالبت . دلم تنگ میشود برای تفکرات التقاطی ات  وبرای همه ی پاکیت و ...

 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

برای خودم در میان شما . گاهی شماتت میکنم خودم را که قدر شناس نبودم لحظه هایی که رفت را و نصیحت میکنم به فهمیدن ثانیه های پیش رو . شماتت میکنم خودم را همیشه به خاطر دل هایی که شکستم و اشتباهاتی که انجام دادم و زبان تندم  و نصیحت میکنم خود را به فروتنی و شیرین سخنی و شاد کردن دل دوستان .

 

 

پ.ن. نمیشود دوست را در دو خط و نیم گفت اما کم بودن از قصور ذهنم بود . به بزرگواری خودتان ببخشید   

...........

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

..................................................

بعد نوشت :

حرف هایی که در باره ی شهادت شهدای هسته ای و

محکومیت این جنایت و

واماندگی دشمن و ...

زده میشه رو قبول دارم

اما این حرف ها رو جاهای دیگه خیلی بهترش رو میتونید بخونید و بشنوید

میخوام حرفی رو بنویسم که پدرم امروز با دیدن عکس شهید مصطفی احمدی روشن

توی خیابون ، زد

گفت حالا که شهید شده همه جا عکسشو زدن و میگن که همدانی بوده

ولی اگه زنده و بود و کارش همدان گیر میکرد هیچ کس کارشو راه نمینداخت

...

قدر نشناسیم رفقا ...

...

خوش به حالش ...

بهشت ما مسلمونا توی این دنیا نیست

با شهادت و کشته شدن در راه خدا به اون میرسیم

اما بهشت اون از خدا بی خبر ها توی این دنیاس

با کشته شدن از بهشت محروم میشن

نمیفهمن 

به گمونشون الان ما میترسیم و کم میاریم

اما

ببینید :

http://dararezoyeshahadat.blogfa.com

حتما ببینید و مشارکت کنید

همه حرف ها

و منظور حرف من هم اونجاس

...

الا لعنة الله علی القوم الظالمین

...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

سلام

این متن رو تابستان سال ۸۹ نوشتم

در روزهای اوج دل واپسی ها و نگرانی ها

البته امروز دوستهای بیشتری دارم

و رابطه ام با برخی از این دوست ها هم تغییر کرده و الحمد لله بهتر شده

خواستم برخی قسمت هاش رو تغییر بدم

و چند قسمت جدید بنویسم اما

گفتم حس مال اون زمونه

همون طوری که همون موقع یعنی حدود یک سال و نیم پیش نوشتم

همون طوری اینجا میذارمش

...

اتفاقی توی کوچه پس کوچه های فلشم ،

اونجایی که فایل های متفرقه و قدیمی رو میذارم پیداش کردم

...

گاهی احساس دلتنگی میکنم

گاهی یعنی مثلا روزی دوبار  یا سه بار یا ...

 

دلم تنگ میشود برای تو علی.ک ، برای تو که حتی با وجود آنکه میدانم کمی از دستم دلخوری اما یادت هم برایم دلگرمیست برای تو علی دلم تنگ میشود چون اشکهایت موقع خداحافظی به من گفتند که حتی آن لحظه که سهل انگاری هایم کار دستمان میداد شب امتحان ، باز هم دوستم بودی ...

 

دلم برایت تنگ میشود اسماعیل . برای آن همه بزرگواریت که کوچک میشد تا لبخندی هدیه کنی به لبهایمان . برای همه ی آن لحظه های شاد یا جدی یا عصبانی بودنت دلم تنگ میشود ، برای خود داری کردن هایت . برای آرام کردن دیگران وقتی که میخواهند مرا بزنند : دی ...

 

دلم گاهی سخت برایت تنگ میشود علی.ز ، برای همه ی نکته بینیت ، تیز بینی ات . برای جوش آوردن ها و دعوا کردن ها و آخر باز هم بخشیدن هایت . دلم تنگ میشود برای لحظه لحظه ی  هم نفس شدن با تو که الحق خوب دوستی هستی . دلم گاهی میخواهد برگردم و اشتباهات را جبران کنم ...

 

دلم تنگ میشود ناصر برایت . برای راست راست راه رفتنت و برای بلند بلند خندیدنت که گوهر نایابیست که همان کمش هم دلم را شاد میکند . ناصر برای نگاهت دلم تنگ میشود که نمیدانم چه میخواهی بگویی اما نمیگویی . دلم تنگ میشود برای زود از کوره در رفتن هایت و برای دیر گفتن هایت ...

 

دلم برای همیشه خندان بودنت تنگ میشود مصطفی.ز .برای آن لهجه ی اصفهانی شیرینت و برای تلفن نزدند هایت که میترسی پول تلفنت زیاد بشود . برای همیشه پی گیر بودنت  دلم تنگ میشود ؛ برای اقتصادی بودنت برای لحظه لحظه ی هم کلام بودن با تو دلم خیلی تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت بهروز . برای آن خنده ی کوچولویت که همیشه در دست رس است . برای آرامش و بی خیالی ات که الحق دست مرا هم از پشت بسته ای ، برای تیکه هایی که می انداختم که کار نمیکنی و وعده هایت دلم تنگ شده دوست دارم باز هم کار نکنی تا ...

 

دلم برایت تنگ شده پیمان . برای لحظه های با تو بودن برای خوشی ها و نا خوشی ها برای خنده ها و گریه ها برای شوخی ها و دل داری ها برای نصیحت ها و دلجویی ها . برای همه ی روز هایی که آن بالا میخوابیدی و ساکت بودی ، برای همه آن روز هایی که با هم بودیم ...

 

دلم تنگ میشود برایت مجتبی . برای درس خواندن و خوابیدنت که خیلی فرقی با هم نداشت . برای آن نازبالشتت که به کسی نمیدادیش و چشمت را که دور میدیدم میرفتیم و سر رویش میذاشتیم و میخوابیدیم . برای سکوتت برای قیافه ی خندان و قیافه ی متفکرت ...

 

دلم  تنگ میشود برایت احسان . ای سحرخیز و پر انرژی . دلم برای خوابیدن هایت تنگ میشود . برای خرج کردن هایت که پولت را نمیگرفتی و بعدا پشیمان میشدی . برای لپ تاپت که خیلی دلم تنگ میشود و برای شیشه های آبی که درشان درست نمیبندد . برای جای همیشه پهن و نان همیشه تازه ....

 

دلم برایت تنگ میشود عوض . تو که حالا هر سه کاری که میخواستی را با هم انجام دادی . هم درست تمام شد ، هم ارشد قبول شدی و هم ازدواج کردی . دلم برای آن گازی که از دستم گرفتی و خون آمد خیلی تنگ میشود . دیگر جایش هم نمانده . برای خنده ها و حرف زدن هایت دلم تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت بابک با آن عینکت . برای دست هایت که از بس نوشته بودی داشت کج میشد . هنوز هم به پشتکارت حسودی ام میشود و دلم برای خنده ها و حرف زدن هایت تنگ میشود . برای دوستی ها و دوست هایت . برای لوازم آرایشی ات !!! هم حتی و برای همه ی لحظه هایمان ...

 

دلم برایت تنگ میشود رامین . برای آهنگ هایت و خیلی بیشتر برای ترکی یاد دادن هایت . هشتاد درصد ترکیی که یاد گرفتم را تو یادم دادی . برای عشقت به زبانت دلم تنگ شده که عاشق بودی اما پان نبودی ، برای صورت همیشه خندان و برای آن همه جوری که کشیدی و ظرف های مرا که شستی ...

 

دلم تنگ میشود برایت محمد.ق . برای رک بودن هایت که خیلی خوب بود . برای مهربان بودن هایت برای همه صبح هایی که با صدای ساعت من بیدار میشدی و چیزی نمیگفتی . برای همه روز های خوشی و حتی ناخوشی . برای آهنگ های یگانه ، برای آن گوشی ات که میخواستی عوضش کنی و...

 

دلم تنگ میشود برایت رضا.آ . ی عزیز . برای همه ی پاکی و زلالیت ، برای همه ی راستی و درستی ات دلم تنگ میشود . برای درد دل هایت برایم برای درد دل هایم برایت ، برای همه هم سخنی هایمان و برای سکوت طولانیت و برای صحبت کوتاهت دلم تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت مصطفی.رض . برای کلمه کلمه حرفهایت و برای آرامشی که در آن هست . برای عشقت به شهدا و رفتنت به راهی دور به سوی نور که رفتی و مارا جا گزاشتی . دلم برایت تنگ میشود برای تکه کلام زیبایت که الهی شهید شی ما رو هم شفاعت کنی ...

 

دلم تنگ میشود برایت مرتضی . برای دویدنت وقتی که عجله داری که البته همیشه عجله داری ، دلم برای استرس هایت تنگ میشود که همه را عصبی میکند . برای پروژه هایت برای اعصاب خوردیت و برای خنده های جالبت . دلم تنگ میشود برای تفکرات التقاطی ات  وبرای همه ی پاکیت و ...

 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

برای خودم در میان شما . گاهی شماتت میکنم خودم را که قدر شناس نبودم لحظه هایی که رفت را و نصیحت میکنم به فهمیدن ثانیه های پیش رو . شماتت میکنم خودم را همیشه به خاطر دل هایی که شکستم و اشتباهاتی که انجام دادم و زبان تندم  و نصیحت میکنم خود را به فروتنی و شیرین سخنی و شاد کردن دل دوستان .

 

 

پ.ن. نمیشود دوست را در دو خط و نیم گفت اما کم بودن از قصور ذهنم بود . به بزرگواری خودتان ببخشید   

...........

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

..................................................

بعد نوشت :

حرف هایی که در باره ی شهادت شهدای هسته ای و

محکومیت این جنایت و

واماندگی دشمن و ...

زده میشه رو قبول دارم

اما این حرف ها رو جاهای دیگه خیلی بهترش رو میتونید بخونید و بشنوید

میخوام حرفی رو بنویسم که پدرم امروز با دیدن عکس شهید مصطفی احمدی روشن

توی خیابون ، زد

گفت حالا که شهید شده همه جا عکسشو زدن و میگن که همدانی بوده

ولی اگه زنده و بود و کارش همدان گیر میکرد هیچ کس کارشو راه نمینداخت

...

قدر نشناسیم رفقا ...

...

خوش به حالش ...

بهشت ما مسلمونا توی این دنیا نیست

با شهادت و کشته شدن در راه خدا به اون میرسیم

اما بهشت اون از خدا بی خبر ها توی این دنیاس

با کشته شدن از بهشت محروم میشن

نمیفهمن 

به گمونشون الان ما میترسیم و کم میاریم

اما

ببینید :

http://dararezoyeshahadat.blogfa.com

حتما ببینید و مشارکت کنید

همه حرف ها

و منظور حرف من هم اونجاس

...

الا لعنة الله علی القوم الظالمین

...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام

بعداز تمام شدن دوران طلایی امتحانات و

طلایی رد کردن آن ها به شکلی در خور توجه

و ثبت طلایی ترین نتیجه در این دوران در طول تاریخ تحصیلم

و با توجه به سفر خانواده محترم به جز من و برادر جان

به مکه مکرمه و مدینه منوره

و میهمانی شیرین ( این افعال دیگر برعکس نیست واقا این میهمانی ها شیرین بودند )

دو هفته ای که بیشترش خانه مامان بزرگه که هزار تا قصه داره و خاله کوچیکه بود

( البته باید در این مقال

 از شام عمه بزرگه و عمه کوچیکه و عمو بزرگه و نهار و شام آن یکی مامان بزرگه هم

تشکر کنم )  

و خرابی مودم خانه و البته تازه کشف شدن مودم خانه خاله کوچیکه

و البته بیماری دو روزه ای که امروز تقریبا از آن دارم فارق میشوم

و نرسیدن به هیچ کدام از کار هایی که برای تابستان برنامه ریزی کرده بودم

که البته اتفاق جدیدی نیست

و همچینین با توجه به سوختن گوشی همراهمان در راه ارومیه به همدان

و البته خیلی چیز های دیگر ،

( تا اینجا با توجه به استفاده از " بعد از " و " با توجه به " در واقع مقدمه چیزی بود که میخواهم بگویم )

 دو روز پیش بعد از هم کلامی با فردی که بسیار برایم قابل احترام است

و خدا را به خاطر هم کلامی با او شاکرم و صبر بر بلایایش را طالبم

فهمیدم که

" در تمام عمرم برای اثبات بودن چیزی که واقعا نبودم جنگیده ام " 

همیشه این حدیث امام علی (ع) در جلوی چشمم رژه میرود که

 

                              اگر چیزی که میخواهی نیستی    

                           پس فرقی ندارد که کیستی

                                 ------------------------

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام

بعداز تمام شدن دوران طلایی امتحانات و

طلایی رد کردن آن ها به شکلی در خور توجه

و ثبت طلایی ترین نتیجه در این دوران در طول تاریخ تحصیلم

و با توجه به سفر خانواده محترم به جز من و برادر جان

به مکه مکرمه و مدینه منوره

و میهمانی شیرین ( این افعال دیگر برعکس نیست واقا این میهمانی ها شیرین بودند )

دو هفته ای که بیشترش خانه مامان بزرگه که هزار تا قصه داره و خاله کوچیکه بود

( البته باید در این مقال

 از شام عمه بزرگه و عمه کوچیکه و عمو بزرگه و نهار و شام آن یکی مامان بزرگه هم

تشکر کنم )  

و خرابی مودم خانه و البته تازه کشف شدن مودم خانه خاله کوچیکه

و البته بیماری دو روزه ای که امروز تقریبا از آن دارم فارق میشوم

و نرسیدن به هیچ کدام از کار هایی که برای تابستان برنامه ریزی کرده بودم

که البته اتفاق جدیدی نیست

و همچینین با توجه به سوختن گوشی همراهمان در راه ارومیه به همدان

و البته خیلی چیز های دیگر ،

( تا اینجا با توجه به استفاده از " بعد از " و " با توجه به " در واقع مقدمه چیزی بود که میخواهم بگویم )

 دو روز پیش بعد از هم کلامی با فردی که بسیار برایم قابل احترام است

و خدا را به خاطر هم کلامی با او شاکرم و صبر بر بلایایش را طالبم

فهمیدم که

" در تمام عمرم برای اثبات بودن چیزی که واقعا نبودم جنگیده ام " 

همیشه این حدیث امام علی (ع) در جلوی چشمم رژه میرود که

 

                              اگر چیزی که میخواهی نیستی    

                           پس فرقی ندارد که کیستی

                                 ------------------------

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
یادمه خیلی خیلی وقت پیش

این ، قالب بلاگم بود

یادش بخیر

یاعلی

التماس دعا


,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
یادمه خیلی خیلی وقت پیش

این ، قالب بلاگم بود

یادش بخیر

یاعلی

التماس دعا


,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
این روز ها شدیدا به یاد این پست افتادم و خیلی هم دوست داشتم که اون رو تصحیح کنم

برای نشریه و اون رو توی نشریه بزنم :

.....................................................................................

نبین

 

فصل اول

چند دقیقه قبل از دیدار :

همان لحظه به خودم گفتم حتما خیره

شاید باید چیزی ببینی که اینقدر معطل شدی برای تاکسی

یا یه چیزی توی این مایه ها به خودم گفتم .

و صبر کردم باز

...

فصل دوم

چند لحظه قبل از دیدار :

سوار وانت شدم

تو اصلا نظرم رو جلب نکردی .

راننده رو میشناختم .

از کارمندای شهرداری بود

بچه گیام زیاد دیده بودمش

اون موقع که بابا توی شهرداری کار می کرد .

احتمال دادم که بشناسه

شناخت

بعدش از بابا گفت و جنگ ...

تو فقط جواب سلامم رو نداده بودی و این هم خیلی مهم نبود

به هیچ وجه نظرم رو جلب نکرده بودی .

انگار کلا نبودی

اصلا به تو فکر نمی کردم

تا این که راننده معرفیت کرد  .

...

فصل سوم

دیدار :

سکووووووت ....

بهههههههت ....

...

فصل چهارم

پس از دیدار :

مبهوت

مبهم

گم

متحیر

شرمنده

هوایی

سرخ و سفید و بنفش

اشکالود

پر از سوال

پر از ... خالی

...

فصل آخر

حرف هایی برای نگفتن :

نبین

آن یکی ها را که نیاز نداشتی

دیگر نبین و چشم ببند بر این همه حقارتم

نبین که تیر نگاهت جگرم را پاره پاره می کند

نمی توانم

نمی توانم زیر حرم نگاهت دوام بیاورم  

نبین مومن

نبین با مرام ، نبین

نبین

بهتر که در این دنیایی که همه ی دست ها کج شده

بهتر که ...

دست به چه کارت می آید ؟

چه را می خواهی لمس کنی ؟

می دانم که تاب در دست گرفتن دست هایت ندارم  

از ته دلم دوست داشتم که دستانت را بوسه باران کنم اما

دیگر توان نگاه کردنشان را هم ندارم

ندارم

تاب در دست گرفتن دو دستت را ندارم

و نداری

دست را ، به ظاهر ...

خدا را شکر

خدارا شکر که صدایم را نمی شنوی

اصلا چه می خواهی بشنوی

می خواهی کدامین صوت انکرم را بشنوی

یا به کدامین ندایم پاسخ دهی که شنیدن به کارت آید

گوش های تو را صداهای بهشتی باید

نه صدای فریاد من که در مرداب نفسم دست و پا می زنم

ندارم

تاب صدا کردنت را ندارم

و نداری

گوش را ، به ظاهر ...

اصلا کجا می خواهی بروی که ...

 پا به چه کارت می آید

کجای زمین را می خواهی ببینی ؟

کدام زمانه را می خواهی بپیمایی مومن خدا

خدا را شکر که پاهایت را جا گزاشتی در دیار عاشقان

این جا که همه اش نفرت است و نفرت

ای که تمام جانم فدای آن ویلچرت

ندارم

تاب پا به پا آمدن با تو را تا ملاقات خدا

و نداری

پا را ، به ظاهر ...

شکر خدا

خدا می داند که دل شنیدن حرف هایت را ندارم

که البته نه این که خدا بر من منتی گزاشته باشد . نه

بی شک لیاقت شنیدن حرف هایت را نداشتم

وگر نه چه نیازی به سکوت اجباریست ؟

بهتر که نمی توانی حرفی بزنی

چه می خواهی بگویی

برای که می خواهی بگویی

که را می خواهی شرمنده کنی ؟

اصلا بهتر که کام بستی بر این همه ...

نه نه نه ندارم

تاب شنیدن حرف هایت را ندارم

و نداری

حنجره را ، به ظاهر ...

 

اما کاش نمی دیدی

چه چیز را تماشا می کنی شهید زنده ؟

چشم در چشم چه کسی انداخته ای ؟

نبین

جان مادرت نبین

نبین که تا گردن در لجن زار دنیا گیر کرده ام

ندارم

تاب ماندن در زیر تیر نگاهت را ندارم  

نبین مومن خدا

اصلا برادر ، مومن ، آقا ، سید ، عزیز ، رزمنده ، جامانده ، نشانه ، ...  

برای چه مانده ای آخر

حاجی

 برای که مانده ای ...

..................................................................................................

پ.ن

نتوانستم ...

کلمه تاب نیاورد زیر حرف هایم

شاید هم می خواست به حرمت او دست و پا شکسته باشد و بی کلام

 .................................................................................................

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
این روز ها شدیدا به یاد این پست افتادم و خیلی هم دوست داشتم که اون رو تصحیح کنم

برای نشریه و اون رو توی نشریه بزنم :

.....................................................................................

نبین

 

فصل اول

چند دقیقه قبل از دیدار :

همان لحظه به خودم گفتم حتما خیره

شاید باید چیزی ببینی که اینقدر معطل شدی برای تاکسی

یا یه چیزی توی این مایه ها به خودم گفتم .

و صبر کردم باز

...

فصل دوم

چند لحظه قبل از دیدار :

سوار وانت شدم

تو اصلا نظرم رو جلب نکردی .

راننده رو میشناختم .

از کارمندای شهرداری بود

بچه گیام زیاد دیده بودمش

اون موقع که بابا توی شهرداری کار می کرد .

احتمال دادم که بشناسه

شناخت

بعدش از بابا گفت و جنگ ...

تو فقط جواب سلامم رو نداده بودی و این هم خیلی مهم نبود

به هیچ وجه نظرم رو جلب نکرده بودی .

انگار کلا نبودی

اصلا به تو فکر نمی کردم

تا این که راننده معرفیت کرد  .

...

فصل سوم

دیدار :

سکووووووت ....

بهههههههت ....

...

فصل چهارم

پس از دیدار :

مبهوت

مبهم

گم

متحیر

شرمنده

هوایی

سرخ و سفید و بنفش

اشکالود

پر از سوال

پر از ... خالی

...

فصل آخر

حرف هایی برای نگفتن :

نبین

آن یکی ها را که نیاز نداشتی

دیگر نبین و چشم ببند بر این همه حقارتم

نبین که تیر نگاهت جگرم را پاره پاره می کند

نمی توانم

نمی توانم زیر حرم نگاهت دوام بیاورم  

نبین مومن

نبین با مرام ، نبین

نبین

بهتر که در این دنیایی که همه ی دست ها کج شده

بهتر که ...

دست به چه کارت می آید ؟

چه را می خواهی لمس کنی ؟

می دانم که تاب در دست گرفتن دست هایت ندارم  

از ته دلم دوست داشتم که دستانت را بوسه باران کنم اما

دیگر توان نگاه کردنشان را هم ندارم

ندارم

تاب در دست گرفتن دو دستت را ندارم

و نداری

دست را ، به ظاهر ...

خدا را شکر

خدارا شکر که صدایم را نمی شنوی

اصلا چه می خواهی بشنوی

می خواهی کدامین صوت انکرم را بشنوی

یا به کدامین ندایم پاسخ دهی که شنیدن به کارت آید

گوش های تو را صداهای بهشتی باید

نه صدای فریاد من که در مرداب نفسم دست و پا می زنم

ندارم

تاب صدا کردنت را ندارم

و نداری

گوش را ، به ظاهر ...

اصلا کجا می خواهی بروی که ...

 پا به چه کارت می آید

کجای زمین را می خواهی ببینی ؟

کدام زمانه را می خواهی بپیمایی مومن خدا

خدا را شکر که پاهایت را جا گزاشتی در دیار عاشقان

این جا که همه اش نفرت است و نفرت

ای که تمام جانم فدای آن ویلچرت

ندارم

تاب پا به پا آمدن با تو را تا ملاقات خدا

و نداری

پا را ، به ظاهر ...

شکر خدا

خدا می داند که دل شنیدن حرف هایت را ندارم

که البته نه این که خدا بر من منتی گزاشته باشد . نه

بی شک لیاقت شنیدن حرف هایت را نداشتم

وگر نه چه نیازی به سکوت اجباریست ؟

بهتر که نمی توانی حرفی بزنی

چه می خواهی بگویی

برای که می خواهی بگویی

که را می خواهی شرمنده کنی ؟

اصلا بهتر که کام بستی بر این همه ...

نه نه نه ندارم

تاب شنیدن حرف هایت را ندارم

و نداری

حنجره را ، به ظاهر ...

 

اما کاش نمی دیدی

چه چیز را تماشا می کنی شهید زنده ؟

چشم در چشم چه کسی انداخته ای ؟

نبین

جان مادرت نبین

نبین که تا گردن در لجن زار دنیا گیر کرده ام

ندارم

تاب ماندن در زیر تیر نگاهت را ندارم  

نبین مومن خدا

اصلا برادر ، مومن ، آقا ، سید ، عزیز ، رزمنده ، جامانده ، نشانه ، ...  

برای چه مانده ای آخر

حاجی

 برای که مانده ای ...

..................................................................................................

پ.ن

نتوانستم ...

کلمه تاب نیاورد زیر حرف هایم

شاید هم می خواست به حرمت او دست و پا شکسته باشد و بی کلام

 .................................................................................................

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

بعد از بازگشتن از کربلای ایران که عجب جایی بود

بعد از چند روز و عید نوروز که مبارکتان باشد و

سه روز دید و بازدید مشرف شدم مشهد مقدس و تا پایات عید در سفر بودیم

از دوستانی که تعدادشان خیلی هم نیست که سر زده بودند به من تشکر میکنم

و التماس دعا دارم

انشالله در سال جدید بیشتر در خدمت خواهم بود

.

سال نو مبارک

یاعلی

م.محمد.م.م


,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

بعد از بازگشتن از کربلای ایران که عجب جایی بود

بعد از چند روز و عید نوروز که مبارکتان باشد و

سه روز دید و بازدید مشرف شدم مشهد مقدس و تا پایات عید در سفر بودیم

از دوستانی که تعدادشان خیلی هم نیست که سر زده بودند به من تشکر میکنم

و التماس دعا دارم

انشالله در سال جدید بیشتر در خدمت خواهم بود

.

سال نو مبارک

یاعلی

م.محمد.م.م


,
  • میر محمد مطهری موید