من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۸۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
حتی هیچ کس

چقدر سختی تنهاییی

...

بهار مبارک

و

چه بهاری چه بهاری ! ....

شاد باشید

یاعلی

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
حتی هیچ کس

چقدر سختی تنهاییی

...

بهار مبارک

و

چه بهاری چه بهاری ! ....

شاد باشید

یاعلی

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

خوبید دوستان گرامی

و همراهان همیشگی ؟

خیلی وقت بود که ننوشته بودم

گفتم حالا یکمی بنویسم

...

اتفاقهایی افتاد در این مدت کوتاه (!!؟!!)

مثلا این که یک خانه بسته شد

نه خیلی راحت میدونم

سخت بوده

ولی خوب

روی سر در خونه تابلوی بزرگی زدن که

حذف شد

فکر کردن ما ناراحت نمیشیم

فکر کردن برای ما مهم نیست

مردم عجب فکر هایی میکنن ها

...

اتفاق های دیگه ای هم افتاد که من یادم نیست

درس که هیچ

بقیه هم که یه جوری درس میخونن که انگار میخوان کنکور قبول شن

...

 

...

دو تا شعر هم بود خواستم بزارم به عنوان حسن ختام :

وقتی جهان 
از ریشه جهنم
و آدم
      از عدم
و سعی
از ریشه های یأس می آید
وقتی که یک تفاوت ساده
        در حرف
کفتار را
 به کفتر
   تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
         مثل نان
                   دل بست
نان را
      از هر طرف بخوانی
                            نان است!
 
 (قیصر امین پور)
.........................................................................................
غنچه با دل گرفته گفت:
 زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
   (قیصر امین پور)
.........................................................................................
خوب دیگه برم
شاد باشید
یاعلی
م.محمد.م.م
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

خوبید دوستان گرامی

و همراهان همیشگی ؟

خیلی وقت بود که ننوشته بودم

گفتم حالا یکمی بنویسم

...

اتفاقهایی افتاد در این مدت کوتاه (!!؟!!)

مثلا این که یک خانه بسته شد

نه خیلی راحت میدونم

سخت بوده

ولی خوب

روی سر در خونه تابلوی بزرگی زدن که

حذف شد

فکر کردن ما ناراحت نمیشیم

فکر کردن برای ما مهم نیست

مردم عجب فکر هایی میکنن ها

...

اتفاق های دیگه ای هم افتاد که من یادم نیست

درس که هیچ

بقیه هم که یه جوری درس میخونن که انگار میخوان کنکور قبول شن

...

 

...

دو تا شعر هم بود خواستم بزارم به عنوان حسن ختام :

وقتی جهان 
از ریشه جهنم
و آدم
      از عدم
و سعی
از ریشه های یأس می آید
وقتی که یک تفاوت ساده
        در حرف
کفتار را
 به کفتر
   تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
         مثل نان
                   دل بست
نان را
      از هر طرف بخوانی
                            نان است!
 
 (قیصر امین پور)
.........................................................................................
غنچه با دل گرفته گفت:
 زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
   (قیصر امین پور)
.........................................................................................
خوب دیگه برم
شاد باشید
یاعلی
م.محمد.م.م
  • میر محمد مطهری موید