من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
من نمیدانم

شاید این گنج به ویرانی صد ها دیوار

بر نیاید از خاک

شاید این چشمه ی تابان

ز اشک ماه است

من نمیدانم

چه تعداد

گل سرخ و سپید زیر پایم له شد

تا که شاید کودکانه

جست و خیزان بانگ بردارم که :

ای جاااان

ای جاااان...

ای جااااااااااااااااااان ...

...........................................................

خدا عوض همه ی کار های خیر شما رو زود بده ...

حکما خیره ...

از سر گناهامون هم ...

خودش رحیمه

لازم به گفتن نیست ...

شاد باشید

یاعلی

م.محمد.م.م

........................................

پ.ن: عنوان پست : اشتباهی نوشتم ... نمیدونم حکما حکمتی داره

پاکش نمیکنم ... عنوان مطلب شد : محمد

پ.ن: اینم حکما از پاقدم خیر رضا مسافره( هفت سیب در پیوند هام ) که بعد از مدت ها از خودم چیزی نوشتم

پ.ن: انتظار خوب نوشتن نداشته باشید تا ایشالله از زمین بلند شم ...

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
من نمیدانم

شاید این گنج به ویرانی صد ها دیوار

بر نیاید از خاک

شاید این چشمه ی تابان

ز اشک ماه است

من نمیدانم

چه تعداد

گل سرخ و سپید زیر پایم له شد

تا که شاید کودکانه

جست و خیزان بانگ بردارم که :

ای جاااان

ای جاااان...

ای جااااااااااااااااااان ...

...........................................................

خدا عوض همه ی کار های خیر شما رو زود بده ...

حکما خیره ...

از سر گناهامون هم ...

خودش رحیمه

لازم به گفتن نیست ...

شاد باشید

یاعلی

م.محمد.م.م

........................................

پ.ن: عنوان پست : اشتباهی نوشتم ... نمیدونم حکما حکمتی داره

پاکش نمیکنم ... عنوان مطلب شد : محمد

پ.ن: اینم حکما از پاقدم خیر رضا مسافره( هفت سیب در پیوند هام ) که بعد از مدت ها از خودم چیزی نوشتم

پ.ن: انتظار خوب نوشتن نداشته باشید تا ایشالله از زمین بلند شم ...

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام حتما دوستان اندکی که هنوز این تکه پاره ها رو میخونن

فهمیدن که چند وقتیه نوشتن توی این بلاگ

برام فقط حکم به زور زنده نگه داشتن بلاگه

 البته بازم این کار رو میکنم شاید روزی برسه که واقا بتونم بنویسم ...

به بزرگی خودتون بد بود مطالب رو ببخشید تا ...

.....................................................................

توی روزایی که واقا هیچی نمیتونست شادی رو به دلم بیاره

 یه آهنگ فراموش شده و خاک گرفته واقا کمکم کرد

با صدای قشنگ عصار

 و آهنگ سازی فوق العاده و اجرای بسیار زیبا

از شهرداد روحانی و ارکستر سمفونیک لندن

شعرش هم از شاملو بسیار زیباست ...

......................................

 من فکر می کنم

 هرگز نبوده قلب من این گونه گرم و سرخ

 احساس می کنم

در بدترین دقایق این شام مرگزای

چندین هزار

 چشمه خورشید در دلم

 می جوشد از یقین،

 احساس می کنم

در هر کنار و گوشه این شوره زار یأس

 چندین هزار

 جنگل شاداب ناگهان

می روید از زمین.

 آه ای یقین گمشده،

ای ماهی گریز

در برکه های آینه لغزیده تو به تو!

 من آبگیر صافیم،

اینک! به سحر عشق،

 از برکه های آینه راهی به من بجو!

من فکر می کنم

 هرگز نبوده دست من این سان بزرگ و شاد

 احساس می کنم

در چشم من

به آبشر اشک سرخگون

 خورشید بی غروب سرودی کشد نفس،

احساس می کنم

 در هر رگم

 به هر تپش قلب من کنون

بیدار باش قافله ای می زند جرس.

آمد شبی برهنه ام از در

چو روح آب

در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه

گیسوی خیس او

خزه بو، چون خزه به هم.

من بانگ برکشیدم

از آستان یأس

 (( ـ آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))

 (( ـ آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))

 (( ـ آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))

 ...................................................

 موفق باشد

 یاعلی

 م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام حتما دوستان اندکی که هنوز این تکه پاره ها رو میخونن

فهمیدن که چند وقتیه نوشتن توی این بلاگ

برام فقط حکم به زور زنده نگه داشتن بلاگه

 البته بازم این کار رو میکنم شاید روزی برسه که واقا بتونم بنویسم ...

به بزرگی خودتون بد بود مطالب رو ببخشید تا ...

.....................................................................

توی روزایی که واقا هیچی نمیتونست شادی رو به دلم بیاره

 یه آهنگ فراموش شده و خاک گرفته واقا کمکم کرد

با صدای قشنگ عصار

 و آهنگ سازی فوق العاده و اجرای بسیار زیبا

از شهرداد روحانی و ارکستر سمفونیک لندن

شعرش هم از شاملو بسیار زیباست ...

......................................

 من فکر می کنم

 هرگز نبوده قلب من این گونه گرم و سرخ

 احساس می کنم

در بدترین دقایق این شام مرگزای

چندین هزار

 چشمه خورشید در دلم

 می جوشد از یقین،

 احساس می کنم

در هر کنار و گوشه این شوره زار یأس

 چندین هزار

 جنگل شاداب ناگهان

می روید از زمین.

 آه ای یقین گمشده،

ای ماهی گریز

در برکه های آینه لغزیده تو به تو!

 من آبگیر صافیم،

اینک! به سحر عشق،

 از برکه های آینه راهی به من بجو!

من فکر می کنم

 هرگز نبوده دست من این سان بزرگ و شاد

 احساس می کنم

در چشم من

به آبشر اشک سرخگون

 خورشید بی غروب سرودی کشد نفس،

احساس می کنم

 در هر رگم

 به هر تپش قلب من کنون

بیدار باش قافله ای می زند جرس.

آمد شبی برهنه ام از در

چو روح آب

در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه

گیسوی خیس او

خزه بو، چون خزه به هم.

من بانگ برکشیدم

از آستان یأس

 (( ـ آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))

 (( ـ آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))

 (( ـ آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))

 ...................................................

 موفق باشد

 یاعلی

 م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید