من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی

۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۸۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
سلام

خوبید

ببخشید که چند وقتی نبودم

الانم که خیلی سخت سرم شلوغه

خوب هر کسی بخواد اسباب کشی کنه سرش شلوغه

مخصوصا از شهری به شهر دیگه باشه

خوب چی بگم من

داریم از تهران

میریممممممممم

خوب دیگه دست تقدیر ه دیگه

چی گفتم

خلاصه ببخشید که دیگه خیلی کم تر وقت میکنم که سر بزنم و به روز کنم

میبخشید؟

باشه

آفرین

hamedan

خوب دیگه برم

شاد باشید

یا علی

امر فرمودند دیگه محمد کوچولو ننویسم من هم گفتم چشم ... بقیش بماند

م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام

خوبید

ببخشید که چند وقتی نبودم

الانم که خیلی سخت سرم شلوغه

خوب هر کسی بخواد اسباب کشی کنه سرش شلوغه

مخصوصا از شهری به شهر دیگه باشه

خوب چی بگم من

داریم از تهران

میریممممممممم

خوب دیگه دست تقدیر ه دیگه

چی گفتم

خلاصه ببخشید که دیگه خیلی کم تر وقت میکنم که سر بزنم و به روز کنم

میبخشید؟

باشه

آفرین

hamedan

خوب دیگه برم

شاد باشید

یا علی

امر فرمودند دیگه محمد کوچولو ننویسم من هم گفتم چشم ... بقیش بماند

م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

اسرائیل حمله کرده یا ....

چی شد؟

شاد باشید

یا علی

محمد کوچولو

م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

اسرائیل حمله کرده یا ....

چی شد؟

شاد باشید

یا علی

محمد کوچولو

م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام

چند وقتیه که نیستم

درگیر اسباب کشیم

مسافرت و هزار تا گرفتاری دیگه

خلاصه ببخشید دیگه

راستی

اعتکاف یادتون نره  

م.محمد.م.م

محمد کوچولو

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام

چند وقتیه که نیستم

درگیر اسباب کشیم

مسافرت و هزار تا گرفتاری دیگه

خلاصه ببخشید دیگه

راستی

اعتکاف یادتون نره  

م.محمد.م.م

محمد کوچولو

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
 روز،از ابر بهاری میگفت

از بهار ِ زیبا

از گُل و جوی و گلاب

از نیستان و کمی هم چشمه

شب درآمد ناگه

آتشی در دل داشت

یا که شاید خورشید

هیزمی تر ، به شب انداخته* بود

آتش این دل شب شعله کشید

هم گُل و جوی و گلاب و چشمه

هم درختان و نیستان و بهار

جملگی در دل شب افروختند

باز روز آمد و آن ابر و بهار 

هم گُل و جوی و درخت و سبزه

هم گلاب و چشمه

از دل خاک و کمی خاکستر

سر برآورد و تبسم سر داد

روی شب هم کم شد ...

پ.ن * فروخته بود

شاد باشید

 یا علی

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
 روز،از ابر بهاری میگفت

از بهار ِ زیبا

از گُل و جوی و گلاب

از نیستان و کمی هم چشمه

شب درآمد ناگه

آتشی در دل داشت

یا که شاید خورشید

هیزمی تر ، به شب انداخته* بود

آتش این دل شب شعله کشید

هم گُل و جوی و گلاب و چشمه

هم درختان و نیستان و بهار

جملگی در دل شب افروختند

باز روز آمد و آن ابر و بهار 

هم گُل و جوی و درخت و سبزه

هم گلاب و چشمه

از دل خاک و کمی خاکستر

سر برآورد و تبسم سر داد

روی شب هم کم شد ...

پ.ن * فروخته بود

شاد باشید

 یا علی

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

شایدزود

شایددیر

شایدخوب

شایدبد

شایدحالا

شایدهیچ وقت

شاید باخنده

شاید باگریه

شایدخداحافظ

شاید ...

سلام (؟)

شاید ...

شاد باشید

یا علی

محمد کوچولو

م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

شایدزود

شایددیر

شایدخوب

شایدبد

شایدحالا

شایدهیچ وقت

شاید باخنده

شاید باگریه

شایدخداحافظ

شاید ...

سلام (؟)

شاید ...

شاد باشید

یا علی

محمد کوچولو

م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید