من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی
  • ۰
  • ۰
سلام

بعداز تمام شدن دوران طلایی امتحانات و

طلایی رد کردن آن ها به شکلی در خور توجه

و ثبت طلایی ترین نتیجه در این دوران در طول تاریخ تحصیلم

و با توجه به سفر خانواده محترم به جز من و برادر جان

به مکه مکرمه و مدینه منوره

و میهمانی شیرین ( این افعال دیگر برعکس نیست واقا این میهمانی ها شیرین بودند )

دو هفته ای که بیشترش خانه مامان بزرگه که هزار تا قصه داره و خاله کوچیکه بود

( البته باید در این مقال

 از شام عمه بزرگه و عمه کوچیکه و عمو بزرگه و نهار و شام آن یکی مامان بزرگه هم

تشکر کنم )  

و خرابی مودم خانه و البته تازه کشف شدن مودم خانه خاله کوچیکه

و البته بیماری دو روزه ای که امروز تقریبا از آن دارم فارق میشوم

و نرسیدن به هیچ کدام از کار هایی که برای تابستان برنامه ریزی کرده بودم

که البته اتفاق جدیدی نیست

و همچینین با توجه به سوختن گوشی همراهمان در راه ارومیه به همدان

و البته خیلی چیز های دیگر ،

( تا اینجا با توجه به استفاده از " بعد از " و " با توجه به " در واقع مقدمه چیزی بود که میخواهم بگویم )

 دو روز پیش بعد از هم کلامی با فردی که بسیار برایم قابل احترام است

و خدا را به خاطر هم کلامی با او شاکرم و صبر بر بلایایش را طالبم

فهمیدم که

" در تمام عمرم برای اثبات بودن چیزی که واقعا نبودم جنگیده ام " 

همیشه این حدیث امام علی (ع) در جلوی چشمم رژه میرود که

 

                              اگر چیزی که میخواهی نیستی    

                           پس فرقی ندارد که کیستی

                                 ------------------------

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,
  • ۹۰/۰۴/۱۹
  • میر محمد مطهری موید

دل نوشته

مناسبت

یاد ایامی که در آن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی