من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی

۴ مطلب در شهریور ۱۳۸۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
 

فصل اول

چند دقیقه قبل از دیدار :

همان لحظه به خودم گفتم حتما خیره

شاید باید چیزی ببینی

یا یه چیزی توی این مایه ها به خودم گفتم .

و صبر کردم باز

...

فصل دوم

چند لحظه قبل از دیدار :

سوار ماشین شدم

تو اصلا نظرم رو جلب نکردی .

راننده رو میشناختم .

از کارمندای شهرداری بود

بچه گیام زیاد دیده بودمش

اون موقع که بابا توی شهرداری کار میکرد .

احتمال دادم که بشناسه

شناخت

بعدش از بابا گفت و جنگ ...

تو فقط جواب سلامم رو نداده بودی و اینم خیلی مهم نبود

تو اصلا انگار نبودی

اصلا به تو فکر نمیکردم

تا این که راننده معرفیت کرد  .

...

فصل سوم

دیدار :

سکووووووت ....

...

فصل چهارم

پس از دیدار :

مبهوت

مبهم

گم

متحیر

شرمنده

هوایی

سرخ و سفید و بنفش

اشکالود

پر از سوال

پر از ...

خالی

...

...................................................

حرف هایی برای نگفتن

نمیدانم

نمیدانم

تهی شده ام

نمیدانم

نمیدانم کجای دستانت را ببوسم

نمیدانم اصلا دل در دست گرفتن دستانت را هم دارم

چه برسد که ببوسم

تو نمیتوانستی

نمیدانی چقدر محتاج شنیدن صدایت بودم

نمیدانم

اصلا توان شنیدن صدایت را دارم ؟

اما تو نمیتوانستی

نه

همین خوب است

همان بهتر که نمیتوانی راه بروی

میخواهی بروی چه ببینی ؟

میخواهی کجا بروی

ای که تمام جانم فدای ویلچرت

میخوای کجای این دنیای وانفسا را ببینی

میخواهی کجا بروی

همان بهتر که چیزی نمیگویی

بهتر که کام بستی بر این همه شرم ساری

بهتر که نمیتوانی حرفی بزنی

چه میخواهی بگویی

برای که میخواهی بگویی

که را میخواهی شرمنده کنی ؟

بهتر که در این دنیایی که همه دست ها کج شده

بهتر که ...

دست به چه کارت میآید ؟

خوشابه حالت که ...

اما  نبین

کاش میتوانستم از تیر نگاهت هم ...

چه چیز را تماشا میکنی شهید زنده ؟

نه نبین

نبین که تا گردن در لجن زار دنیا گیر کرده ام

نشنو صدایم را

نشنو که صدای بهشت برایت سزاست

نه انکرالاصوات من

چی چیز را میخواهی بشنوی ؟

کدام بوی دنیا را میخوای حس کنی ؟

بوی بهشت را در این دنیا نمیتوان شنید

برای چه مانده ای آخر

برای چه مانده ای ...

................................................

کلمه تاب نیاورد زیر حرف هایم

شاید هم میخواست به حرمت او دست و پا شکسته باشد و بی کلام

نتوانستم ...

................................................

تاب نیاوردم برای نوشتن این پست

زود تر میخواستم بنویسم اما نشد

حیفه شعر پست قبل

جون من حتما بخونیدش ...

...............................................

رمضان رفت و دست من باز هم خالی  ست

رمضان ...

...............................................

التماس دعا 

یاعلی

م.محمد.م.م 

 

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
 

فصل اول

چند دقیقه قبل از دیدار :

همان لحظه به خودم گفتم حتما خیره

شاید باید چیزی ببینی

یا یه چیزی توی این مایه ها به خودم گفتم .

و صبر کردم باز

...

فصل دوم

چند لحظه قبل از دیدار :

سوار ماشین شدم

تو اصلا نظرم رو جلب نکردی .

راننده رو میشناختم .

از کارمندای شهرداری بود

بچه گیام زیاد دیده بودمش

اون موقع که بابا توی شهرداری کار میکرد .

احتمال دادم که بشناسه

شناخت

بعدش از بابا گفت و جنگ ...

تو فقط جواب سلامم رو نداده بودی و اینم خیلی مهم نبود

تو اصلا انگار نبودی

اصلا به تو فکر نمیکردم

تا این که راننده معرفیت کرد  .

...

فصل سوم

دیدار :

سکووووووت ....

...

فصل چهارم

پس از دیدار :

مبهوت

مبهم

گم

متحیر

شرمنده

هوایی

سرخ و سفید و بنفش

اشکالود

پر از سوال

پر از ...

خالی

...

...................................................

حرف هایی برای نگفتن

نمیدانم

نمیدانم

تهی شده ام

نمیدانم

نمیدانم کجای دستانت را ببوسم

نمیدانم اصلا دل در دست گرفتن دستانت را هم دارم

چه برسد که ببوسم

تو نمیتوانستی

نمیدانی چقدر محتاج شنیدن صدایت بودم

نمیدانم

اصلا توان شنیدن صدایت را دارم ؟

اما تو نمیتوانستی

نه

همین خوب است

همان بهتر که نمیتوانی راه بروی

میخواهی بروی چه ببینی ؟

میخواهی کجا بروی

ای که تمام جانم فدای ویلچرت

میخوای کجای این دنیای وانفسا را ببینی

میخواهی کجا بروی

همان بهتر که چیزی نمیگویی

بهتر که کام بستی بر این همه شرم ساری

بهتر که نمیتوانی حرفی بزنی

چه میخواهی بگویی

برای که میخواهی بگویی

که را میخواهی شرمنده کنی ؟

بهتر که در این دنیایی که همه دست ها کج شده

بهتر که ...

دست به چه کارت میآید ؟

خوشابه حالت که ...

اما  نبین

کاش میتوانستم از تیر نگاهت هم ...

چه چیز را تماشا میکنی شهید زنده ؟

نه نبین

نبین که تا گردن در لجن زار دنیا گیر کرده ام

نشنو صدایم را

نشنو که صدای بهشت برایت سزاست

نه انکرالاصوات من

چی چیز را میخواهی بشنوی ؟

کدام بوی دنیا را میخوای حس کنی ؟

بوی بهشت را در این دنیا نمیتوان شنید

برای چه مانده ای آخر

برای چه مانده ای ...

................................................

کلمه تاب نیاورد زیر حرف هایم

شاید هم میخواست به حرمت او دست و پا شکسته باشد و بی کلام

نتوانستم ...

................................................

تاب نیاوردم برای نوشتن این پست

زود تر میخواستم بنویسم اما نشد

حیفه شعر پست قبل

جون من حتما بخونیدش ...

...............................................

رمضان رفت و دست من باز هم خالی  ست

رمضان ...

...............................................

التماس دعا 

یاعلی

م.محمد.م.م 

 

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام

توی این سحرا شبکه یک برنامه خوبی داره

این برنامه چند شب اول

شاید حدود ۱۵-۱۶ شب یه مداحی خیلی قشنگ از حاج منصور میذاشت

که دلمو میبرد

همون شبی که موبایل رو آماده کردم که ضبطش کنم

پخشش نکرد تا امشب

ناراحت شدم اما خدا خواست و پیداش کردم

متن شعر رو براتون میزارم

اگه حرف دل شما هم بود ، هم حاج منصور رو دعا کنین

هم منو و هم اونی که گذاشتش توی اون برنامه و هم دوستمو که مداحی رو ازش گرفتم و

اونایی که باعث شدن من دوستمو ببینم و ...

راستی اگه از خوندن این شعر شکر خدا کردید باید به خاطر افتادن این همه اتفاق که

این شعر رو این جا بخونید خدا رو شکر کنید ...

عجب . . .

خدا یا شکرت به خاطر همه ی نعمتایی که بمون دادی ( کلک زدم ... )

.............................................................

.............................................................

فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی

بنده همان بنده ، خدا مثل همیشه

از ما توسل از تو لطف و دست گیری

آقا همان آقا ، گدا مثل همیشه

 

ممنون از این که دست ما را رو نکردی

مثل همیشه باز هم ستار بودی

چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد

ممنون از این که باز با ما یار بودی

 

با این گناهانی که من انجام دادم

باور نمیکردم که دستم را بگیری

تو آن قدر لطف و کرامت پیشه ای که

روزی هزاران بار توبه میپذیری

 

جا مانده بودم تو مرا اینجا رساندی

من خواب بودم تو مرا بیدار کردی

وقتی سحر های مناجاتت نبودم

آن شب به جای من ، تو استغفار کردی

 

آن قدر خوبی مرا گفتی به مردم

آنقدر که حتی خودم هم باورم شد

آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار

این مهربانی های تو دردسرم شد

 

هر چند از دست خودم دل گیرم اما

احساس دلتنگی در این شب ها نکردم

سوگند بر سجاده خانوم رقیه

من مهربان تر از خودت پیدا نکردم

 

در را بروی ما گنه کاران نبندید

ما هم دلی داریم گرچه رو سیاهیم

گفتند اینجا بار عصیان میپذیرند

دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم

 

...............................................................

راستی برای شاعرش هم دعا کنید و برای حاج منصور و اونایی که اون مجلس رو

آماده کردن که توش بخونه و ....

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

 

 

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام

توی این سحرا شبکه یک برنامه خوبی داره

این برنامه چند شب اول

شاید حدود ۱۵-۱۶ شب یه مداحی خیلی قشنگ از حاج منصور میذاشت

که دلمو میبرد

همون شبی که موبایل رو آماده کردم که ضبطش کنم

پخشش نکرد تا امشب

ناراحت شدم اما خدا خواست و پیداش کردم

متن شعر رو براتون میزارم

اگه حرف دل شما هم بود ، هم حاج منصور رو دعا کنین

هم منو و هم اونی که گذاشتش توی اون برنامه و هم دوستمو که مداحی رو ازش گرفتم و

اونایی که باعث شدن من دوستمو ببینم و ...

راستی اگه از خوندن این شعر شکر خدا کردید باید به خاطر افتادن این همه اتفاق که

این شعر رو این جا بخونید خدا رو شکر کنید ...

عجب . . .

خدا یا شکرت به خاطر همه ی نعمتایی که بمون دادی ( کلک زدم ... )

.............................................................

.............................................................

فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی

بنده همان بنده ، خدا مثل همیشه

از ما توسل از تو لطف و دست گیری

آقا همان آقا ، گدا مثل همیشه

 

ممنون از این که دست ما را رو نکردی

مثل همیشه باز هم ستار بودی

چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد

ممنون از این که باز با ما یار بودی

 

با این گناهانی که من انجام دادم

باور نمیکردم که دستم را بگیری

تو آن قدر لطف و کرامت پیشه ای که

روزی هزاران بار توبه میپذیری

 

جا مانده بودم تو مرا اینجا رساندی

من خواب بودم تو مرا بیدار کردی

وقتی سحر های مناجاتت نبودم

آن شب به جای من ، تو استغفار کردی

 

آن قدر خوبی مرا گفتی به مردم

آنقدر که حتی خودم هم باورم شد

آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار

این مهربانی های تو دردسرم شد

 

هر چند از دست خودم دل گیرم اما

احساس دلتنگی در این شب ها نکردم

سوگند بر سجاده خانوم رقیه

من مهربان تر از خودت پیدا نکردم

 

در را بروی ما گنه کاران نبندید

ما هم دلی داریم گرچه رو سیاهیم

گفتند اینجا بار عصیان میپذیرند

دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم

 

...............................................................

راستی برای شاعرش هم دعا کنید و برای حاج منصور و اونایی که اون مجلس رو

آماده کردن که توش بخونه و ....

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

 

 

  • میر محمد مطهری موید