من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بندگی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

                 می توان به لحظه لحظه ی ترانه زیست

می توان نشست و غنچه محبتی نشاند

    روی گونه های کودکی

                    به مرحبا ، به آفرین ، به نمره های بیست

...

می توان بهانه داد دست باد

                می توان تمام زلف را به باد داد

          یا تمام زندگی فقط سرود

                      گفت و گفت ، خواند و خواند

          یا که برف بود ، لاله شد ، 

                 سرخ رفت سپید ماند

...

می توان تمام غصه های شهر را

       درون دیگ دیده ریخت

              هیزمش تمام ابروان مردمان بی پناه

                                       تمام درد را زدود ، تمام درد را گداخت

                                        می توان ترانه ساخت ، فکر کرد ...

م.محمد.م.م ... چندی پیش

..............................

انشالله امسال همون سالی باشه که همیشه منتظرش بودیم ...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

                 می توان به لحظه لحظه ی ترانه زیست

می توان نشست و غنچه محبتی نشاند

    روی گونه های کودکی

                    به مرحبا ، به آفرین ، به نمره های بیست

...

می توان بهانه داد دست باد

                می توان تمام زلف را به باد داد

          یا تمام زندگی فقط سرود

                      گفت و گفت ، خواند و خواند

          یا که برف بود ، لاله شد ، 

                 سرخ رفت سپید ماند

...

می توان تمام غصه های شهر را

       درون دیگ دیده ریخت

              هیزمش تمام ابروان مردمان بی پناه

                                       تمام درد را زدود ، تمام درد را گداخت

                                        می توان ترانه ساخت ، فکر کرد ...

م.محمد.م.م ... چندی پیش

..............................

انشالله امسال همون سالی باشه که همیشه منتظرش بودیم ...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

"حافظ"

...

میلاد حضرت محمد مصطفی (ص ) و امام جعفر صادق (ع) مبارک


,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

"حافظ"

...

میلاد حضرت محمد مصطفی (ص ) و امام جعفر صادق (ع) مبارک


,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

زنده ها و من 3

قلب شیشه ای

نبود . همه جا رو دنبالش گشتم . حتی زیر میز و زیر تخت و خیلی جاهای دیگه رو از روی نا امیدی زیر و رو کردم . مبهوت و سر گشته ، آروم و بی صدا روی تخت نشستم و ذهن مست و مدهوشم رو تلو تلو خوران زیر و رو کردم . دست خودم نبود ، ذهنم هزار راه می رفت . نمی دونستم که چه خطایی ازم سر زده بود که باعث شده بود اون دیگه پیشم نباشه . تمام اعمال و رفتار چند روز گزشته ام رو بر انداز کردم . از همه عجیب تر این بود که بی صدا و بی خبر ، حتی بدون کوچک ترین شکایتی ، این مدت رو با هم سپری کردیم . اما یه هو می دیدم که نیست . یه هو بد جوری دلم براش تنگ شد . یاد روز اولی افتادم که پاش رو توی اتاقم گزاشت . بی صدا ، بی حرف ، بی شکایت ، بی رضایت ، حتی بدون این که حسی داشته باشه یا توی صورت بی روح و شیشه ایش موجی بیاندازه ، همه ی این روز ها در کنار خودم میدیدمش .اما همون طور که بی روح پیشم اومده بود ، دیگه کنارم نبود . یه چیزی ته دلم بهم می گفت که حتما الان پیش یک نفر دیگه است . این حس ناراحت کننده اون چنان قلبم رو به درد می آورد که انگار می خواست قلبم رو از جا بکنه . حسرت و نفرت و درد و حس حماقت همزمان تمام وجودم رو دربر گرفت . توی ذهنم صورت کسی رو که الان باهاش بود به زشت ترین شکلی که می تونستم ، کشیدم و تا می خورد توی دلم بهش فحش دادم . از نظرم اون یه دزد بی همه چیز بود . یه آدم بی خانواده ی بی شعور که حکما نون دزدی خورده که اینطور با وقاحت توی روز روشن راهزنی می کنه . البته همین موقع توی دلم به آقا دزده خندیدم . تصور کردم صورت بی روح و شیشه ایش رو که بدون این که توش موجی بندازه یا حسی داشته باشه ،بی رضایت و بی شکایت و بی حرف و بی صدا و حتی بدون یه لبخند خشک و خالی حالا رفیق آقا دزده ی از همه جا بی خبر  شده و دزد مفلوک نمیدونه که بی شک چند روز دیگه وقتی که صبح از خواب پا میشه دیگه اون رو نخواهد دید . به اینجای فکرم توی دلم که رسیدم غم و اندوه فراوانی رو حس کردم . با قلبم که از جنس گوشت و خونه ، قلب شیشه ایش رو مخاطب قرار دادم و تاسف خوردم . تاسف خوردم اما نه برای خودم ، نه به خاطر دوری بلکه به خاطر قلب شیشه ایش متاثر شدم . بش گفتم آخه مگه تو قلب نداری ، مگه تو نمیتونی دوست داشته باشی ، تعلق داشته باشی ؟ مگه تو نمی تونی به کسی ، به چیزی ، به جایی دل ببندی و خاطرشو بخوای ؟ توی دلم کلی شماتتش کردم . نمی توستم درکش کنم . نمی تونستم سعی کنم که جای اون باشم . نمی دونستم چطور میشه بی صدا و بی حرف و بی شکایت وبی رضایت و حتی بدون اینکه حسی داشته باشی با یه صورت بی روح و شیشه ای بیای و بعد همینطوری همه چیز رو جا بزاری و یه خونه ی جدید پیدا کنی . توی دلم بهش گفتم : آخه بی معرفت ، اون دزده ، اون حروم خوره ، اون بی شعوره ، تو چرا رفتی ؟ مگه تو دل نداری ؟ مگه قلبت از شیشه است که نمی تونه جایی گیر کنه ؟ ...

 لیوان فلزی سیاه رو برداشتم و برای خودم چای نعنا ریختم . به لیوان سیاه فلزی با معرفتم نگاهی کردم و بش گفتم : یه تار موی تو به هزار تا قلب شیشه ای شرف داره . داشتم چای رو سر می کشیدم که یه هو یادم افتاد کجا اشتباه کردم . سریع از اتاق زدم بیرون و دویدم سمت آشپزخونه ی خوابگاه . صبح که ظرف ها رو می شستم توی ظرف خشک کن جاش گزاشته بودم . با ناراحتی توی دلم بهش گفتم : آخه بی معرفت ، من جات گزاشتم ، اون دزد بود ، تو چرا رفتی ...

 

پ.ن : برای همه ی قلب های شیشه ای که بی صدا و بی حرف و بی شکایت و بی رضایت ، حتی بدون آن که حسی داشته باشند ، یا در صورت بی روح و شیشه ای شان موجی بیاندازند ، می آیند و می روند . تقدیم ، با عشق .  

 میر محمد .م.م 

...............................................................................

این سومین مطلب از سری مطلب های زنده ها و من هستش که نوشتم 

شماره دو اش رو توی نشانه شماره 4 چاپ کردیم . 

انشالله چند روز دیگه شماره یک و دو اش رو هم توی وبلاگ قرار میدم 

منتظر نظرات دوستان هستم 

التماس دعا

یاعلی 

م.محمد.م.م


,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

زنده ها و من 3

قلب شیشه ای

نبود . همه جا رو دنبالش گشتم . حتی زیر میز و زیر تخت و خیلی جاهای دیگه رو از روی نا امیدی زیر و رو کردم . مبهوت و سر گشته ، آروم و بی صدا روی تخت نشستم و ذهن مست و مدهوشم رو تلو تلو خوران زیر و رو کردم . دست خودم نبود ، ذهنم هزار راه می رفت . نمی دونستم که چه خطایی ازم سر زده بود که باعث شده بود اون دیگه پیشم نباشه . تمام اعمال و رفتار چند روز گزشته ام رو بر انداز کردم . از همه عجیب تر این بود که بی صدا و بی خبر ، حتی بدون کوچک ترین شکایتی ، این مدت رو با هم سپری کردیم . اما یه هو می دیدم که نیست . یه هو بد جوری دلم براش تنگ شد . یاد روز اولی افتادم که پاش رو توی اتاقم گزاشت . بی صدا ، بی حرف ، بی شکایت ، بی رضایت ، حتی بدون این که حسی داشته باشه یا توی صورت بی روح و شیشه ایش موجی بیاندازه ، همه ی این روز ها در کنار خودم میدیدمش .اما همون طور که بی روح پیشم اومده بود ، دیگه کنارم نبود . یه چیزی ته دلم بهم می گفت که حتما الان پیش یک نفر دیگه است . این حس ناراحت کننده اون چنان قلبم رو به درد می آورد که انگار می خواست قلبم رو از جا بکنه . حسرت و نفرت و درد و حس حماقت همزمان تمام وجودم رو دربر گرفت . توی ذهنم صورت کسی رو که الان باهاش بود به زشت ترین شکلی که می تونستم ، کشیدم و تا می خورد توی دلم بهش فحش دادم . از نظرم اون یه دزد بی همه چیز بود . یه آدم بی خانواده ی بی شعور که حکما نون دزدی خورده که اینطور با وقاحت توی روز روشن راهزنی می کنه . البته همین موقع توی دلم به آقا دزده خندیدم . تصور کردم صورت بی روح و شیشه ایش رو که بدون این که توش موجی بندازه یا حسی داشته باشه ،بی رضایت و بی شکایت و بی حرف و بی صدا و حتی بدون یه لبخند خشک و خالی حالا رفیق آقا دزده ی از همه جا بی خبر  شده و دزد مفلوک نمیدونه که بی شک چند روز دیگه وقتی که صبح از خواب پا میشه دیگه اون رو نخواهد دید . به اینجای فکرم توی دلم که رسیدم غم و اندوه فراوانی رو حس کردم . با قلبم که از جنس گوشت و خونه ، قلب شیشه ایش رو مخاطب قرار دادم و تاسف خوردم . تاسف خوردم اما نه برای خودم ، نه به خاطر دوری بلکه به خاطر قلب شیشه ایش متاثر شدم . بش گفتم آخه مگه تو قلب نداری ، مگه تو نمیتونی دوست داشته باشی ، تعلق داشته باشی ؟ مگه تو نمی تونی به کسی ، به چیزی ، به جایی دل ببندی و خاطرشو بخوای ؟ توی دلم کلی شماتتش کردم . نمی توستم درکش کنم . نمی تونستم سعی کنم که جای اون باشم . نمی دونستم چطور میشه بی صدا و بی حرف و بی شکایت وبی رضایت و حتی بدون اینکه حسی داشته باشی با یه صورت بی روح و شیشه ای بیای و بعد همینطوری همه چیز رو جا بزاری و یه خونه ی جدید پیدا کنی . توی دلم بهش گفتم : آخه بی معرفت ، اون دزده ، اون حروم خوره ، اون بی شعوره ، تو چرا رفتی ؟ مگه تو دل نداری ؟ مگه قلبت از شیشه است که نمی تونه جایی گیر کنه ؟ ...

 لیوان فلزی سیاه رو برداشتم و برای خودم چای نعنا ریختم . به لیوان سیاه فلزی با معرفتم نگاهی کردم و بش گفتم : یه تار موی تو به هزار تا قلب شیشه ای شرف داره . داشتم چای رو سر می کشیدم که یه هو یادم افتاد کجا اشتباه کردم . سریع از اتاق زدم بیرون و دویدم سمت آشپزخونه ی خوابگاه . صبح که ظرف ها رو می شستم توی ظرف خشک کن جاش گزاشته بودم . با ناراحتی توی دلم بهش گفتم : آخه بی معرفت ، من جات گزاشتم ، اون دزد بود ، تو چرا رفتی ...

 

پ.ن : برای همه ی قلب های شیشه ای که بی صدا و بی حرف و بی شکایت و بی رضایت ، حتی بدون آن که حسی داشته باشند ، یا در صورت بی روح و شیشه ای شان موجی بیاندازند ، می آیند و می روند . تقدیم ، با عشق .  

 میر محمد .م.م 

...............................................................................

این سومین مطلب از سری مطلب های زنده ها و من هستش که نوشتم 

شماره دو اش رو توی نشانه شماره 4 چاپ کردیم . 

انشالله چند روز دیگه شماره یک و دو اش رو هم توی وبلاگ قرار میدم 

منتظر نظرات دوستان هستم 

التماس دعا

یاعلی 

م.محمد.م.م


,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

چند وقتیه که ( از بعد  عید )

میخواستم برای دوستان فعالیت های نشریاتیم رو بزارم اینجا

که قسمت نمیشد .

...

یه نشریه زدیم توی دانشگاه که قرار بود گروه های مختلفی براش نشریات اقماری در بیارن

در ریز موضوعات مختلف

البته متاسفانه نشریه مادر که اسمش نشانه بود فقط یه شماره بیرون اومد

اما باقی نشریات یکی دو باری بیرون اومدن

هدف اصلی این نشریات نشون دادن بچه مذهبی ها بود به شکلی که

معمولا توی دید عموم غیر مذهبی به این صورت شناخته نمیشن  

لینکشون رو برای دانلود اینجا قرار دادم میتونید دانلود کنید

.....................

۱- نشانه : نشریه فرهنگی اجتماعی ادبی . نشریه مادر

شماره ۱ : شهادت ، فقر 

۲- آیت : باز خوانی تفکرات امام خمینی ( خیلی خیلی خلاصه و مختصر در موضوعات مختلف )

شماره ۱ : فرهنگ

شماره ۲ : انتخابات مجلس

۳- بیعت : ویژه نامه مناسبتی

شماره ۱ : ویژه نامه نهم دی ( به سفارش معاونت فرهنگی دانشگاه ) 

۴- پر پرواز : حجاب از دیدگاه ...

شماره ۱ : حجاب از دیدگاه قرآن

...

یاد حرفی از دکتر بهشتی افتادم که یه روز یه نفر میره پیشش و میگه

من یه سری طرح دارم که اگه انجام بشه انقلاب اسلامی ایران پیروز میشه

ایشون اشاره میکنن به افرادی که اونجا نشسته بودن و میگن

همه اینا طرح دارن

ولی کو مرد عمل ...

خیلی سخت بود

خیلی سخت

من فکر میکردم که وقتی به بچه ها بگم که بیاین گروه های مختلف رو بگیرید و کار کنید

از خبرنامه گرفته تا نشریه طنز و هزار جور فکر و خیال دیگه

یا این که بیان توی نشریه مادر بنویسن

همه میان و کمک میکنن

اما هیچ کس کمک نکرد

البته اینجا باید از سردبیر نشریات اقماری تشکر کنم که خیلی زحمت کشیدن

مخصوصا آقای آبیار و آقای علی وند

و البته از همه دوستانی که با نظرات خوبشون بنده و دوستانم رو یاری کردن هم

باید خیلی تشکر کنم

اما در کل

این بود فعالیت فرهنگی ما در سال ۹۰

انشالله که تونسته باشیم به کمک دوستان گوشه ای از مسئولیتی که بر دوشمون بوده رو

انجام بدیم .

التماس دعا

پ.ن : این جبهه نیرو ندارد ...

پ.ن : استفاده از نشریات و مطالب اونها بلا مانعه اگه ما رو هم با خبر کنید خوشحالمون کردید .

پ.ن : گاهی که ... فقط میگم آقا جان اگه تو بودی اینطوری نمیشد ... خیلی سختمه ... خیلی ...

...

بعد نوشت : 

یکی از دوستانی که خیلی به کار لطف داشتند و بسیار از راهنمایی هاشون استفاده کردیم 

و خود بنده بسیار از ایشون یاد گرفتم 

کامنتی قرار دادند که باید در مورد این کامنت چند موضوع رو باز گویه کنم 

این جبهه ای که نیرو ندارد 

اولا جبهه فرهنگی ای است که اما روح الله فرمودند 

و استفاده از لفظ ندارد به این معنا نیست که هیچ هیچ 

بلکه یعنی خیلی کم 

و البته قبول دارد که جبهه فرهنگی ما امروز از دو سو تیر میخورد 

هم از روبرو و هم از پشت 

که شاهد مثال این گفته هم همان آب هاییه که زیر پای شما بستند 

و باتلاقیه که زیر پای شما ساختند 

خدا به شما اجر بده 

...

زاهد اگرچه لاف ز پرهیز میزند ...

...

التماس دعا 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

چند وقتیه که ( از بعد  عید )

میخواستم برای دوستان فعالیت های نشریاتیم رو بزارم اینجا

که قسمت نمیشد .

...

یه نشریه زدیم توی دانشگاه که قرار بود گروه های مختلفی براش نشریات اقماری در بیارن

در ریز موضوعات مختلف

البته متاسفانه نشریه مادر که اسمش نشانه بود فقط یه شماره بیرون اومد

اما باقی نشریات یکی دو باری بیرون اومدن

هدف اصلی این نشریات نشون دادن بچه مذهبی ها بود به شکلی که

معمولا توی دید عموم غیر مذهبی به این صورت شناخته نمیشن  

لینکشون رو برای دانلود اینجا قرار دادم میتونید دانلود کنید

.....................

۱- نشانه : نشریه فرهنگی اجتماعی ادبی . نشریه مادر

شماره ۱ : شهادت ، فقر 

۲- آیت : باز خوانی تفکرات امام خمینی ( خیلی خیلی خلاصه و مختصر در موضوعات مختلف )

شماره ۱ : فرهنگ

شماره ۲ : انتخابات مجلس

۳- بیعت : ویژه نامه مناسبتی

شماره ۱ : ویژه نامه نهم دی ( به سفارش معاونت فرهنگی دانشگاه ) 

۴- پر پرواز : حجاب از دیدگاه ...

شماره ۱ : حجاب از دیدگاه قرآن

...

یاد حرفی از دکتر بهشتی افتادم که یه روز یه نفر میره پیشش و میگه

من یه سری طرح دارم که اگه انجام بشه انقلاب اسلامی ایران پیروز میشه

ایشون اشاره میکنن به افرادی که اونجا نشسته بودن و میگن

همه اینا طرح دارن

ولی کو مرد عمل ...

خیلی سخت بود

خیلی سخت

من فکر میکردم که وقتی به بچه ها بگم که بیاین گروه های مختلف رو بگیرید و کار کنید

از خبرنامه گرفته تا نشریه طنز و هزار جور فکر و خیال دیگه

یا این که بیان توی نشریه مادر بنویسن

همه میان و کمک میکنن

اما هیچ کس کمک نکرد

البته اینجا باید از سردبیر نشریات اقماری تشکر کنم که خیلی زحمت کشیدن

مخصوصا آقای آبیار و آقای علی وند

و البته از همه دوستانی که با نظرات خوبشون بنده و دوستانم رو یاری کردن هم

باید خیلی تشکر کنم

اما در کل

این بود فعالیت فرهنگی ما در سال ۹۰

انشالله که تونسته باشیم به کمک دوستان گوشه ای از مسئولیتی که بر دوشمون بوده رو

انجام بدیم .

التماس دعا

پ.ن : این جبهه نیرو ندارد ...

پ.ن : استفاده از نشریات و مطالب اونها بلا مانعه اگه ما رو هم با خبر کنید خوشحالمون کردید .

پ.ن : گاهی که ... فقط میگم آقا جان اگه تو بودی اینطوری نمیشد ... خیلی سختمه ... خیلی ...

...

بعد نوشت : 

یکی از دوستانی که خیلی به کار لطف داشتند و بسیار از راهنمایی هاشون استفاده کردیم 

و خود بنده بسیار از ایشون یاد گرفتم 

کامنتی قرار دادند که باید در مورد این کامنت چند موضوع رو باز گویه کنم 

این جبهه ای که نیرو ندارد 

اولا جبهه فرهنگی ای است که اما روح الله فرمودند 

و استفاده از لفظ ندارد به این معنا نیست که هیچ هیچ 

بلکه یعنی خیلی کم 

و البته قبول دارد که جبهه فرهنگی ما امروز از دو سو تیر میخورد 

هم از روبرو و هم از پشت 

که شاهد مثال این گفته هم همان آب هاییه که زیر پای شما بستند 

و باتلاقیه که زیر پای شما ساختند 

خدا به شما اجر بده 

...

زاهد اگرچه لاف ز پرهیز میزند ...

...

التماس دعا 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

بسم الله ارحمن الرحیم

بزرگی و بزرگواری روح

گاهی انسان با کارهایی بزرگ اما مکدر کننده از طرف افرادی مواجه می شود . کار هایی که نه می توان بر بزرگی آن ها چشم پوشید و نه بر پستی شان . بر آنیم که از درچه ی دیدگاه معلم شهید مرتضی مطهری نگاهی به معانی و حواشی گزاره های زیر بیاندازیم : روح بزرگ و با همت ، روح کوچک و حقیر ، روح بزرگوار و با کرامت ، روح پست و رذل . بدیهی است در این مقال سعی شده که این موضوع بی هیچ دخل و تصرفی در سخنان آن شهید بزرگوار مطرح گردد .  

1- صاحبانروح های بزرگافرادی با همت اند . کسانی که در راه رسیدن به اهداف خود زحمت می کشند ، به تن و جان خود سختی می دهند ، کم می خوابند و معمولا هم کم عمر می کنند . ایشان در راه رسیدن به خواسته هایشان - حال هر چه که می خواهد باشد - از هیچ کاری روی گردان نیستند . می توان به ابوریحان بیرونی - که می گفت بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانسته بمیرم - اشاره کرد یا نادر را نام برد که گاهی در لشکر کشی هایش تا ده ها روز حتی کفش از پایش بیرون نمی آورد و...

2- تن پروران و تنبلانروحی کوچکو حقیر داردن ، به دنبال خواب راحت اند و از خوردن خوراک بسیار لذت میبرند . ایشان یا همواره دستشان جلوی دیگران دراز است و یا جیره خوار سفره دیگرانند ، مانند بیچارگان غیبت دیگران را می کنند و تن به هر ذلتی می دهند . به خاطر همت کوتاهشان بی سواد و دریوزه اند . در واقع می توان گفت که حریصان و دنیا پرستانی که در طلب ثروت روح بزرگی دارند ، بسیار بهتر اند از کسانی که با تنبلی زندگی می کنند و برای پوشاندن این ضعف دم از زهد می زنند . امام علی (ع) در خطاب به یکی از همین دنیا پرستان فرمود که ای با همت و نیرومد چرا ثروت برای تو هدف است ؟ آن را بدست آور تا برای تو وسیله باشد . جالب است اشاره کنیم که گاهی درآمد سالانه امام علی (ع) به 40 تا 60 هزار درهم می رسید .

3-روح بزرگواررا می توان در انسانی دید که اهداف زندگی خود را بر پایه ی کرامت قرار می دهد و برای رسیدن به آن اهداف و فضایل تلاش می کند . بزرگواری یعنی حس شرافت ، احساس بزرگی در ضمیر و فطرت ، خود را نه برتر از دیگران که برتر از هر خود پسندی و خود پرستی دیدن . بزرگوار می خواهد بزرگ باشد اما نه از دیگران بلکه از هر پستی و دنائت ، که امام علی (ع) فرمود روح خود را از هر پستی برتر بدانید .

4-روح پستروحی است که در راه رذائل حرکت می کند و در این راه و برای رسیدن به اهداف شوم خود کوتاهی نمی کند . برای مثال می توان به موسولینی اشاره کرد که به یکی از نزدیکانش در خلوت گفت : ترجیح میدهم که یک سال شیر باشم و بدرم تا صدسال گوسفند باشم و دریده شوم . باید  گفت که در هر فرد صاحب روح بزرگ ، قسمتی از وجود او رشد کرده . یکی صاحب یک کینه توزی بزرگ است ، یکی صاحب ثروت اندوزی بزرگ و یا یکی صاحب جاه طلبی بزرگ و یا بندگی بزرگ و یا یک علم آموزی بزرگ و یا یک خود پرستی بزرگ .

هر روح بزرگواری یک روح بزرگ است اما هر روح بزرگی ، بزرگوار نیست  . هر روح با همت یک روح بزرگ است اما یک روح زمانی بزرگوار است که قرین فضایل باشد و با عزت و کرامت ، و یک روح زمانی پست است که قرین رذائل و دنائت باشد .

در همین راستا باید دانست که در راه بزرگوار کردن روح خود اولا باید همت کرد - همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند -  و مرحله دوم قدم نهادن در مسیری است که خداوند برای کرامت انسان ترسیم نموده و آن ، همان مسیر و دلیل  بعثت و ولایت رسول آخرین و آل طاهرین ایشان است . چرا که  پیامبر (ص) فرمودند : انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق . من برای تکمیل اخلاقی بزرگوارانه بر پایه ی کرامت و آقایی بشر – نه بر دیگران – بر پستی ها مبعوث شده ام .

اسلام در واقع مسیر کرامت انسان را رهایی او از بند نفس و سرور کردن خود عالی و الهی اش بر گستره وجودش می داند اما در عین حال به همان اندازه ای که انسان را به مبارزه با نفس پست خود دعوت کرده ، به عزت نفس و بزرگی همت نیز سفارش نموده است . چرا که در منظر اسلام انسان موجودی است مرکب که در وجود او هم کشش های دانی وجود دارد و هم کشش های عالی و آزاده ی حقیقی کسی است که خود عالی اش را در کشور وجودش به آقایی و سروری برساند .

از کتاب آزادی معنوی – فصل بزرگی و بزرگواری روح

....

یا علی 

خلاصه شده توسط

م.محمد.م.م


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

بسم الله ارحمن الرحیم

بزرگی و بزرگواری روح

گاهی انسان با کارهایی بزرگ اما مکدر کننده از طرف افرادی مواجه می شود . کار هایی که نه می توان بر بزرگی آن ها چشم پوشید و نه بر پستی شان . بر آنیم که از درچه ی دیدگاه معلم شهید مرتضی مطهری نگاهی به معانی و حواشی گزاره های زیر بیاندازیم : روح بزرگ و با همت ، روح کوچک و حقیر ، روح بزرگوار و با کرامت ، روح پست و رذل . بدیهی است در این مقال سعی شده که این موضوع بی هیچ دخل و تصرفی در سخنان آن شهید بزرگوار مطرح گردد .  

1- صاحبانروح های بزرگافرادی با همت اند . کسانی که در راه رسیدن به اهداف خود زحمت می کشند ، به تن و جان خود سختی می دهند ، کم می خوابند و معمولا هم کم عمر می کنند . ایشان در راه رسیدن به خواسته هایشان - حال هر چه که می خواهد باشد - از هیچ کاری روی گردان نیستند . می توان به ابوریحان بیرونی - که می گفت بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانسته بمیرم - اشاره کرد یا نادر را نام برد که گاهی در لشکر کشی هایش تا ده ها روز حتی کفش از پایش بیرون نمی آورد و...

2- تن پروران و تنبلانروحی کوچکو حقیر داردن ، به دنبال خواب راحت اند و از خوردن خوراک بسیار لذت میبرند . ایشان یا همواره دستشان جلوی دیگران دراز است و یا جیره خوار سفره دیگرانند ، مانند بیچارگان غیبت دیگران را می کنند و تن به هر ذلتی می دهند . به خاطر همت کوتاهشان بی سواد و دریوزه اند . در واقع می توان گفت که حریصان و دنیا پرستانی که در طلب ثروت روح بزرگی دارند ، بسیار بهتر اند از کسانی که با تنبلی زندگی می کنند و برای پوشاندن این ضعف دم از زهد می زنند . امام علی (ع) در خطاب به یکی از همین دنیا پرستان فرمود که ای با همت و نیرومد چرا ثروت برای تو هدف است ؟ آن را بدست آور تا برای تو وسیله باشد . جالب است اشاره کنیم که گاهی درآمد سالانه امام علی (ع) به 40 تا 60 هزار درهم می رسید .

3-روح بزرگواررا می توان در انسانی دید که اهداف زندگی خود را بر پایه ی کرامت قرار می دهد و برای رسیدن به آن اهداف و فضایل تلاش می کند . بزرگواری یعنی حس شرافت ، احساس بزرگی در ضمیر و فطرت ، خود را نه برتر از دیگران که برتر از هر خود پسندی و خود پرستی دیدن . بزرگوار می خواهد بزرگ باشد اما نه از دیگران بلکه از هر پستی و دنائت ، که امام علی (ع) فرمود روح خود را از هر پستی برتر بدانید .

4-روح پستروحی است که در راه رذائل حرکت می کند و در این راه و برای رسیدن به اهداف شوم خود کوتاهی نمی کند . برای مثال می توان به موسولینی اشاره کرد که به یکی از نزدیکانش در خلوت گفت : ترجیح میدهم که یک سال شیر باشم و بدرم تا صدسال گوسفند باشم و دریده شوم . باید  گفت که در هر فرد صاحب روح بزرگ ، قسمتی از وجود او رشد کرده . یکی صاحب یک کینه توزی بزرگ است ، یکی صاحب ثروت اندوزی بزرگ و یا یکی صاحب جاه طلبی بزرگ و یا بندگی بزرگ و یا یک علم آموزی بزرگ و یا یک خود پرستی بزرگ .

هر روح بزرگواری یک روح بزرگ است اما هر روح بزرگی ، بزرگوار نیست  . هر روح با همت یک روح بزرگ است اما یک روح زمانی بزرگوار است که قرین فضایل باشد و با عزت و کرامت ، و یک روح زمانی پست است که قرین رذائل و دنائت باشد .

در همین راستا باید دانست که در راه بزرگوار کردن روح خود اولا باید همت کرد - همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند -  و مرحله دوم قدم نهادن در مسیری است که خداوند برای کرامت انسان ترسیم نموده و آن ، همان مسیر و دلیل  بعثت و ولایت رسول آخرین و آل طاهرین ایشان است . چرا که  پیامبر (ص) فرمودند : انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق . من برای تکمیل اخلاقی بزرگوارانه بر پایه ی کرامت و آقایی بشر – نه بر دیگران – بر پستی ها مبعوث شده ام .

اسلام در واقع مسیر کرامت انسان را رهایی او از بند نفس و سرور کردن خود عالی و الهی اش بر گستره وجودش می داند اما در عین حال به همان اندازه ای که انسان را به مبارزه با نفس پست خود دعوت کرده ، به عزت نفس و بزرگی همت نیز سفارش نموده است . چرا که در منظر اسلام انسان موجودی است مرکب که در وجود او هم کشش های دانی وجود دارد و هم کشش های عالی و آزاده ی حقیقی کسی است که خود عالی اش را در کشور وجودش به آقایی و سروری برساند .

از کتاب آزادی معنوی – فصل بزرگی و بزرگواری روح

....

یا علی 

خلاصه شده توسط

م.محمد.م.م


,,,,
  • میر محمد مطهری موید