من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

                 می توان به لحظه لحظه ی ترانه زیست

می توان نشست و غنچه محبتی نشاند

    روی گونه های کودکی

                    به مرحبا ، به آفرین ، به نمره های بیست

...

می توان بهانه داد دست باد

                می توان تمام زلف را به باد داد

          یا تمام زندگی فقط سرود

                      گفت و گفت ، خواند و خواند

          یا که برف بود ، لاله شد ، 

                 سرخ رفت سپید ماند

...

می توان تمام غصه های شهر را

       درون دیگ دیده ریخت

              هیزمش تمام ابروان مردمان بی پناه

                                       تمام درد را زدود ، تمام درد را گداخت

                                        می توان ترانه ساخت ، فکر کرد ...

م.محمد.م.م ... چندی پیش

..............................

انشالله امسال همون سالی باشه که همیشه منتظرش بودیم ...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

                 می توان به لحظه لحظه ی ترانه زیست

می توان نشست و غنچه محبتی نشاند

    روی گونه های کودکی

                    به مرحبا ، به آفرین ، به نمره های بیست

...

می توان بهانه داد دست باد

                می توان تمام زلف را به باد داد

          یا تمام زندگی فقط سرود

                      گفت و گفت ، خواند و خواند

          یا که برف بود ، لاله شد ، 

                 سرخ رفت سپید ماند

...

می توان تمام غصه های شهر را

       درون دیگ دیده ریخت

              هیزمش تمام ابروان مردمان بی پناه

                                       تمام درد را زدود ، تمام درد را گداخت

                                        می توان ترانه ساخت ، فکر کرد ...

م.محمد.م.م ... چندی پیش

..............................

انشالله امسال همون سالی باشه که همیشه منتظرش بودیم ...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

"حافظ"

...

میلاد حضرت محمد مصطفی (ص ) و امام جعفر صادق (ع) مبارک


,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

"حافظ"

...

میلاد حضرت محمد مصطفی (ص ) و امام جعفر صادق (ع) مبارک


,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

شاید میان فاصله ای دور تا ابد 

-یا آنکه چون برای شقایق نگاه ها ، خسته ، شکسته ، تهی ، باز مانده اند -

تار و خموش و گم شده نوری مرا ستود 

چشمم تمام قصه خود را ز جان سرود .

*** 

سرما 

میان کوره کمین کرد 

سوخت 

برد 

آتش گرفت زندگی کودکان خرد 

چایی میان راه زمین خورد از عطش 

آری زمین 

زمین 

زمین همه ی چای سر کشید 

ای وای از این عطش که زمین را گرفته بود 

آری زمین مست 

این پست کین مست ، از هوش رفته بود

بی هوش و بی دلیل 

پیر خرفت خوش خط و خال مکان نما 

نعره کشان و مشت فشان 

جست و پا فشرد 

بابای پیر کودک ما از غمش فسرد 

مادر بزرگ قصه ی ما ، دم گرفته بود 

ویرانه خانه را 

دیوانه کوچه را 

دردانه بچه را 

در طول و عرض روز 

در قیل و قال شب 

سر تا سر زمین و زمان ها و ابر ها 

دیوار و درب خانه ی عمه ، همو ، پدر 

چون مرغ و ماهیان 

این غم گرفته بود 

بی خانه مردمی که به پشتی شکسته

 زود 

آرام میشوند 

بی چاره آدمی که به بی چارگان 

هنوز 

امید میدهد  


,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

شاید میان فاصله ای دور تا ابد 

-یا آنکه چون برای شقایق نگاه ها ، خسته ، شکسته ، تهی ، باز مانده اند -

تار و خموش و گم شده نوری مرا ستود 

چشمم تمام قصه خود را ز جان سرود .

*** 

سرما 

میان کوره کمین کرد 

سوخت 

برد 

آتش گرفت زندگی کودکان خرد 

چایی میان راه زمین خورد از عطش 

آری زمین 

زمین 

زمین همه ی چای سر کشید 

ای وای از این عطش که زمین را گرفته بود 

آری زمین مست 

این پست کین مست ، از هوش رفته بود

بی هوش و بی دلیل 

پیر خرفت خوش خط و خال مکان نما 

نعره کشان و مشت فشان 

جست و پا فشرد 

بابای پیر کودک ما از غمش فسرد 

مادر بزرگ قصه ی ما ، دم گرفته بود 

ویرانه خانه را 

دیوانه کوچه را 

دردانه بچه را 

در طول و عرض روز 

در قیل و قال شب 

سر تا سر زمین و زمان ها و ابر ها 

دیوار و درب خانه ی عمه ، همو ، پدر 

چون مرغ و ماهیان 

این غم گرفته بود 

بی خانه مردمی که به پشتی شکسته

 زود 

آرام میشوند 

بی چاره آدمی که به بی چارگان 

هنوز 

امید میدهد  


,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
باید غبار ، ثانیه های هویزه را

در بر کشد یا که تمام جنازه را

این حرم آفتاب خیابان عاشقی

پر پر کند چون که سواران نیزه را 

آن قدر بر زمین و زمان تاختند تا

عشق عاقبت دوباره ستاند اجازه را  

کاندر کویر سرخ هویزه صدا زند 

سرسبز یاوران و شهیدان تازه را

......م.محمد.م.م......همین حالا ....

................................................

از یک هفته کمی بیشتر

میهمان شهدای هویزه بودم

نقد حساب میکنن با آدم

کسایی که تا آخر جاده کربلا رفتن و واقا کربلایی شدن

مثل اربابشون و اربابمون حسین

مشق عاشقی کردند

و در بالا ترین حد اقتدا به حسین (ع)

هم بر بدن هایشان تاختند و هم ۱۸ ماه بدن هاشون زیر آفتاب سوزان

ماند تا عاقبت اون منطقه دوباره به دست ما بیوفته و شهدای هویزه دفن بشن

سلام خداوند بر ارباب بی کفنان و یارانش باد

................................................

این عکس قدیمی است .

................................................

از همه دوستانی که به یادم بودند ممنونم

انشالله عمری باشه جبران کنم

التماس دعا

سالتون نو 

یاعلی

م.محمد.م.م

...

پ.ن.... من و شهدای هویزه و پنج شنبه آخر سال و کمیل ....

پ.ن.... و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
باید غبار ، ثانیه های هویزه را

در بر کشد یا که تمام جنازه را

این حرم آفتاب خیابان عاشقی

پر پر کند چون که سواران نیزه را 

آن قدر بر زمین و زمان تاختند تا

عشق عاقبت دوباره ستاند اجازه را  

کاندر کویر سرخ هویزه صدا زند 

سرسبز یاوران و شهیدان تازه را

......م.محمد.م.م......همین حالا ....

................................................

از یک هفته کمی بیشتر

میهمان شهدای هویزه بودم

نقد حساب میکنن با آدم

کسایی که تا آخر جاده کربلا رفتن و واقا کربلایی شدن

مثل اربابشون و اربابمون حسین

مشق عاشقی کردند

و در بالا ترین حد اقتدا به حسین (ع)

هم بر بدن هایشان تاختند و هم ۱۸ ماه بدن هاشون زیر آفتاب سوزان

ماند تا عاقبت اون منطقه دوباره به دست ما بیوفته و شهدای هویزه دفن بشن

سلام خداوند بر ارباب بی کفنان و یارانش باد

................................................

این عکس قدیمی است .

................................................

از همه دوستانی که به یادم بودند ممنونم

انشالله عمری باشه جبران کنم

التماس دعا

سالتون نو 

یاعلی

م.محمد.م.م

...

پ.ن.... من و شهدای هویزه و پنج شنبه آخر سال و کمیل ....

پ.ن.... و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

عصر یک جمعهء دلگیر

 دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظهءباران نرسیده است؟

 و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ، به ایمان نرسیده است

 و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید

 بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است ؟

دل عشق ترک خورد

گل زخم نمک خورد

زمین مرد ، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد

فقط برد

 زمین مرد، زمین مرد

خداوند گواه است دلم چشم به راه است

 و در حسرت یک پلک نگاه است

 ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی

برسد کاش صدایم به صدایی...

 

 

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس

 تو کجایی گل نرگس ؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم

 زده آتش به دل عالم و آدم

 مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ؟

 ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت ؟

 نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

 به فدای رخت ای ماه !

 بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  اینبزم توئی ،آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه

دلم سوخته از آه نفس های غریبت

 دل من بال کبوتر شده

خاکستر پرپرشده

 همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی

 و سپس رفته به اقلیم رهایی

 به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی

و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی ؟

 به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد

نگهم خواب ندارد

 قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد

 شب من روزن مهتاب ندارد

 همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دل دادهء دل سوخته ارباب ندارد ...

تو کجایی؟ تو کجایی

 شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

 

 

گریه کن ،گریه و خون گریه کن آری

که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را

و اگر طاقتتان هست کنون من نفسیروضهز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن

که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است

 به گستردگی ساحل نیل است

 و این بحر طویل است

و ببخشید که این مخمل خون بر تن تب دار حروف است

 که این روضهء مکشوف لهوف است :

 عطش بر لب عطشان لغات است

 و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است

 و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است

ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است

 ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است

 ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است

و زنی محو تماشاست زبالای بلندی

 الف قامت او دال

و همه هستی او در کف گودال

و سپس آه که «الشّمرُ ...»

خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»

دلت تاب ندارد

 به خدا با خبرم

می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی

 تو خودت کرب و بلایی

 قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

تو کجایی ... تو کجایی ...

تو کجایی

شاعر : سید حمید رضا برقعی

..........................................................................................................

آه ... محرم اومد از راه

.............................

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

عصر یک جمعهء دلگیر

 دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظهءباران نرسیده است؟

 و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ، به ایمان نرسیده است

 و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید

 بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است ؟

دل عشق ترک خورد

گل زخم نمک خورد

زمین مرد ، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد

فقط برد

 زمین مرد، زمین مرد

خداوند گواه است دلم چشم به راه است

 و در حسرت یک پلک نگاه است

 ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی

برسد کاش صدایم به صدایی...

 

 

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس

 تو کجایی گل نرگس ؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم

 زده آتش به دل عالم و آدم

 مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ؟

 ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت ؟

 نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

 به فدای رخت ای ماه !

 بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  اینبزم توئی ،آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه

دلم سوخته از آه نفس های غریبت

 دل من بال کبوتر شده

خاکستر پرپرشده

 همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی

 و سپس رفته به اقلیم رهایی

 به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی

و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی ؟

 به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد

نگهم خواب ندارد

 قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد

 شب من روزن مهتاب ندارد

 همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دل دادهء دل سوخته ارباب ندارد ...

تو کجایی؟ تو کجایی

 شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

 

 

گریه کن ،گریه و خون گریه کن آری

که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را

و اگر طاقتتان هست کنون من نفسیروضهز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن

که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است

 به گستردگی ساحل نیل است

 و این بحر طویل است

و ببخشید که این مخمل خون بر تن تب دار حروف است

 که این روضهء مکشوف لهوف است :

 عطش بر لب عطشان لغات است

 و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است

 و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است

ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است

 ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است

 ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است

و زنی محو تماشاست زبالای بلندی

 الف قامت او دال

و همه هستی او در کف گودال

و سپس آه که «الشّمرُ ...»

خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»

دلت تاب ندارد

 به خدا با خبرم

می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی

 تو خودت کرب و بلایی

 قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

تو کجایی ... تو کجایی ...

تو کجایی

شاعر : سید حمید رضا برقعی

..........................................................................................................

آه ... محرم اومد از راه

.............................

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید