من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی

۶ مطلب در دی ۱۳۸۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
...

بارد چه ؟ خون . که ؟  دیده . چسان ؟ روز و شب . چرا ؟

از غم . کدام غم ؟ غم سلطان کربلا .

نامش که بد ؟ حسین (ع) . از نژاد که ؟ از علی(ع).

مامش که بود ؟ فاطمه(س). جدش که ؟ مصطفی(ع) .

چون شد ؟ شهید شد . به کجا ؟ دشت ماریه .

کی ؟ عاشر محرم . پنهان ؟ نه در ملا . 

شب کشته شد ؟ نه ، روز . چه هنگام ؟ وقت ظهر .

شد از گلو بریده سرش ؟ نی نی از قفا .

سیر آب کشته شد ؟ نه . کس آبش نداد ؟ داد .

که ؟ شمر . از چه ؟ ز سر چشمه ی فنا .

مظلوم کشته شد ؟ بلی . جرم داشت ؟ نه .

کارش چه بد ؟ هدایت . یارش که بد ؟ خدا .

این ظلم را که کرد ؟ یزید . این یزید کیست ؟

ز اولاد هند . از چه کس ؟ از نطفه ی زنا .

خود کرد این عمل ؟ نه ، فرستاد نامه ای .

نزد که ؟ زاده ی مرجانه ی دغا .

ابن زیاد ، زاده ی مرجانه بود ؟ نعم .

از گفته ی یزید تخلف نکرد ؟ لا .

این نابکار کشت حسین(ع)  را به دست خویش ؟

نه ، او روانه کرد سپه سوی کربلا .

میر سپه که بود ؟ عمر سعد . او برید

حلق عزیز فاطمه(س) ؟ نه ، شمر بی حیا .

خنجر برید حنجر او را ، نکرد شرم ؟

کرد . از چه پس برید ؟ نپذیرفت از او قضا .

بهر چه ؟ بهر آن که شود خلق را شفیع .

شرط شفاعتش چه بود ؟ نوحه و بکا .

کس کشته هم شد از پسرانش ؟ بلی دو تن .

دیگر که ؟ ۹ برادر . و دیگر که ؟ اقربا .

دیگر پسر نداشت ؟ چرا داشت . آن که بود ؟

سجاد(ع) ، چون بود او به غم و رنج مبتلا .

ماند او به کربلای پدر ؟ نی به شام رفت .

با عز و احتشام ؟ نه با درد و با عنا .

تنها ؟ نه با زنان حرم . نامشان چه بود ؟

زینب(س) ، سکینه ، فاطمه ، کلثوم بی نوا .

بر تن لباس داشت ؟ بلی گرد رهگذار .

بر سر عمامه داشت ؟ بلی چوب اشقیا .

بیمار بود ؟ بلی . چه دوا داشت ؟ اشک چشم .

بعد از دوا ، غذاش چه بود ؟ خون دل ، غذا .

کس بود همرهش ؟ بلی ، اطفال بی پدر .

دیگر که بود ؟ تب ، که نمیگشت از او جدا .

از زینت زنان چه بجا ماند بر ؟ دو چیز :

طوق ستم به گردن و خلخال غم به پا .

کس این ستم کند ؟ نه . یهود ؟ نه . مجوس ؟ نه.

هندو ؟ نه . بت پرست ؟ نه ، فریاد از این جفا .

قا آنی است قائل این شعر ها ؟ بلی .

خواهد چه ؟ رحمت . از که ؟ ز حق . کی ؟ صف جزا

 .....................................................................

شعر بسیار زیبایی بود از قا آنی شیرازی

که به مناسبت ایام محرم اینجا نوشتمش

که اون رو پشت ویژه نامه ی ایام ( جام جم ) دیدم

باشد که مقبول بیفتد ...

......................................................................

این ایام رو به صاحب عزای حسین(ع)

حضرت صاحب الزمان(عج)  تسلیت میگم

......................................................................

دعا کنیم در صف عزا داران واقعی امام حسین(ع)  قرار بگیریم

 

......................................................................

یا علی

م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
...

بارد چه ؟ خون . که ؟  دیده . چسان ؟ روز و شب . چرا ؟

از غم . کدام غم ؟ غم سلطان کربلا .

نامش که بد ؟ حسین (ع) . از نژاد که ؟ از علی(ع).

مامش که بود ؟ فاطمه(س). جدش که ؟ مصطفی(ع) .

چون شد ؟ شهید شد . به کجا ؟ دشت ماریه .

کی ؟ عاشر محرم . پنهان ؟ نه در ملا . 

شب کشته شد ؟ نه ، روز . چه هنگام ؟ وقت ظهر .

شد از گلو بریده سرش ؟ نی نی از قفا .

سیر آب کشته شد ؟ نه . کس آبش نداد ؟ داد .

که ؟ شمر . از چه ؟ ز سر چشمه ی فنا .

مظلوم کشته شد ؟ بلی . جرم داشت ؟ نه .

کارش چه بد ؟ هدایت . یارش که بد ؟ خدا .

این ظلم را که کرد ؟ یزید . این یزید کیست ؟

ز اولاد هند . از چه کس ؟ از نطفه ی زنا .

خود کرد این عمل ؟ نه ، فرستاد نامه ای .

نزد که ؟ زاده ی مرجانه ی دغا .

ابن زیاد ، زاده ی مرجانه بود ؟ نعم .

از گفته ی یزید تخلف نکرد ؟ لا .

این نابکار کشت حسین(ع)  را به دست خویش ؟

نه ، او روانه کرد سپه سوی کربلا .

میر سپه که بود ؟ عمر سعد . او برید

حلق عزیز فاطمه(س) ؟ نه ، شمر بی حیا .

خنجر برید حنجر او را ، نکرد شرم ؟

کرد . از چه پس برید ؟ نپذیرفت از او قضا .

بهر چه ؟ بهر آن که شود خلق را شفیع .

شرط شفاعتش چه بود ؟ نوحه و بکا .

کس کشته هم شد از پسرانش ؟ بلی دو تن .

دیگر که ؟ ۹ برادر . و دیگر که ؟ اقربا .

دیگر پسر نداشت ؟ چرا داشت . آن که بود ؟

سجاد(ع) ، چون بود او به غم و رنج مبتلا .

ماند او به کربلای پدر ؟ نی به شام رفت .

با عز و احتشام ؟ نه با درد و با عنا .

تنها ؟ نه با زنان حرم . نامشان چه بود ؟

زینب(س) ، سکینه ، فاطمه ، کلثوم بی نوا .

بر تن لباس داشت ؟ بلی گرد رهگذار .

بر سر عمامه داشت ؟ بلی چوب اشقیا .

بیمار بود ؟ بلی . چه دوا داشت ؟ اشک چشم .

بعد از دوا ، غذاش چه بود ؟ خون دل ، غذا .

کس بود همرهش ؟ بلی ، اطفال بی پدر .

دیگر که بود ؟ تب ، که نمیگشت از او جدا .

از زینت زنان چه بجا ماند بر ؟ دو چیز :

طوق ستم به گردن و خلخال غم به پا .

کس این ستم کند ؟ نه . یهود ؟ نه . مجوس ؟ نه.

هندو ؟ نه . بت پرست ؟ نه ، فریاد از این جفا .

قا آنی است قائل این شعر ها ؟ بلی .

خواهد چه ؟ رحمت . از که ؟ ز حق . کی ؟ صف جزا

 .....................................................................

شعر بسیار زیبایی بود از قا آنی شیرازی

که به مناسبت ایام محرم اینجا نوشتمش

که اون رو پشت ویژه نامه ی ایام ( جام جم ) دیدم

باشد که مقبول بیفتد ...

......................................................................

این ایام رو به صاحب عزای حسین(ع)

حضرت صاحب الزمان(عج)  تسلیت میگم

......................................................................

دعا کنیم در صف عزا داران واقعی امام حسین(ع)  قرار بگیریم

 

......................................................................

یا علی

م.محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام

..........

دلت را خانه ی ما کن ، مصفّا کردنش با من 

.                 به ما درد خود افشا کن ، مداوا کردنش با من

اگر درها به رویت بسته شد ، دل بر مکن از ما

.                در این خانه دقّ الباب کن ، وا کردنش با من

بیافشان قطره اشکی ، که من هستم خریدارش

.                بیاور قطره ی اخلاص، دریا کردنش با من

به ما گو حاجت خود را ، اجابت می کنم آنی

.          طلب کن آن چه می خواهی ، مهیّا کردنش با من

چو خوردی روزی امروز ما را ، شکر نعمت کن

.                     غم فردا مخور ، تامین فردا کردنش با من

بیا قبل از وقوع مرگ ، روشن کن حسابت را 

.                   بیاور نیک وبد را جمع ، منها کردنش با من


به قرآن ، آیه ی رحمت فراوان است ای انسان

.             بخوان آن آیه ها ، تفسیر و معنا کردنش با من

اگر عمری گنه کردی ، مشو نومید از رحمت  

.                  تو توبه نامه را بنویس ، امضاء کردنش با من

......................................................................

خیلی وقتا دلم میخواد یه کارایی بکنم

یه هو عقلم میگه نه

دلیل میاره

مثلا میگه اگه میخوای روزی نیمساعت قرآن بخونی از درست میمونی

( عقلم میگه ؟ )

اما بعدش دلم دست عقل (؟) رو کنار میزنه

و میگنه

نه

خدا خودش برکت میده

خدا خودش زیاد میکنه کم ها رو

...

نمیدونم

فکر میکنم هیچ کس به اندازه ی من براش اتمام حجت نشده باشه

که گناه نکنه

اما نمیدونم

باوجود اینهمه چیز هایی که من دیدم

چرا بازم این هوس سر کشی میکنه

میدونی

بعضی وقتا کارایی ازم سر میزنه که به آدم بودن خودم شک میکنم

مثلا چی؟

اینکه یه بار ( نه خیلی دور ... جدیدا )

نمیدونم

شیطون گولم زده بود  

میدونی چیکار کردم

هی هرم وجود قرآن گوشه ی اتاق تموم بندم رو میگرفت

میلرزیدم

ولی این هوس چقدر سر کشه

که بلند شدم قرآن رو گزاشتم تو یه اتاق دیگه

بعدش که به خودم اومدم

فکر کردم که چه کردم

اون موقع که دیگه  مغذ دو تا جوون رو دادم به این دو تا مار رو شونه هام تا آروم بشن

فکر کردم

فهمیدم چه کاری کردم

میدونی

من با این کارم گفتم خدایا از اتاقم برو بیرون

دستمو گزاشتم روی سینه ی قرآن و هلش دادم بیرون

انداختمش بیرون

نمیدونم شاید یکمی دادم زدم

شاید یکمی ...

خدا ی من هوسم شده بود

من خدا رو انداختم بیرون (؟)

به خیال خودم از وجدانم فرار کردم

ولی غافل بودم از اینکه

خدا از رگ گردنم به من نزدیک تره ...

خدا رو میدیدم و اما بازم...

من چجور بنده ای هستم

وای وای وای

و اون چه طور خداییه ؟

دیروز بهش گفتم خدا یا چطوری منو تحمل میکنی ؟

اگه من جای تو بودم ...

بعدشو نگفتم

ترسیدم بگه حالا که خودتم راضیی

پس بچش

ترسیدم

...

خدا کمکم کنه

خودش به روحم برکت بده

تا بتونم جلوی سرکشای این نفس لعنتی رو بگیرم

 ...

میگفتم دنیا دار مکافاته

نمیگفتم؟

به خدا که دار مکافاته

بعد از هر گناهم میدونی چند تا نمازم رو نمی رسم بخونم ؟

خدا تنبیهم می کنه

... 

خدا یا خودت منو برم گردون

خدا یا میدونم که تو توبه ی منو قبول میکنی

میدونم که تو با کسی شوخی نداری

ببخش 

ببخش که تو بخشنده ی مهربانی

صد بار اگر توبه شکستی باز آی

این چیزیه که منو بازم به توبه کردن امیدوار میکنه

خدا کنه بتونم بنده ی خوبی برات باشم

...

خدا یا

میدونم که دوستم داری

که اگه نداشتی

من الان نمیتونستم اسمتو صدا بزنم

خودت خواستی که من اسمتو صدا بزنم

پس تو هنوزم منو دوست داری

یه حدیث دیگه هم هست که بهم امید میده

خداوند به موسی (ع) میگه :

اگر بنده ی گناه کار من بدونه که من چقدر به بازگشت او

به سمت خودم اشتیاق دارم

بی شک قالب تهی میکنه

...

میدونی یعنی چی ؟

یعنی اگه میفهمیدی چقدر خدا دوست داره توبه کنی و دوباره بنده ی خوبش بشی

در جا میمیری

...

اینقدر خوبه

اینقدر بزرگه

اینقدر بخشنده اس

...

حرف که زیاده

مجالی نیست

...

شاد باشید

یاعلی

م.محمد.م.م

 

 

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
سلام

..........

دلت را خانه ی ما کن ، مصفّا کردنش با من 

.                 به ما درد خود افشا کن ، مداوا کردنش با من

اگر درها به رویت بسته شد ، دل بر مکن از ما

.                در این خانه دقّ الباب کن ، وا کردنش با من

بیافشان قطره اشکی ، که من هستم خریدارش

.                بیاور قطره ی اخلاص، دریا کردنش با من

به ما گو حاجت خود را ، اجابت می کنم آنی

.          طلب کن آن چه می خواهی ، مهیّا کردنش با من

چو خوردی روزی امروز ما را ، شکر نعمت کن

.                     غم فردا مخور ، تامین فردا کردنش با من

بیا قبل از وقوع مرگ ، روشن کن حسابت را 

.                   بیاور نیک وبد را جمع ، منها کردنش با من


به قرآن ، آیه ی رحمت فراوان است ای انسان

.             بخوان آن آیه ها ، تفسیر و معنا کردنش با من

اگر عمری گنه کردی ، مشو نومید از رحمت  

.                  تو توبه نامه را بنویس ، امضاء کردنش با من

......................................................................

خیلی وقتا دلم میخواد یه کارایی بکنم

یه هو عقلم میگه نه

دلیل میاره

مثلا میگه اگه میخوای روزی نیمساعت قرآن بخونی از درست میمونی

( عقلم میگه ؟ )

اما بعدش دلم دست عقل (؟) رو کنار میزنه

و میگنه

نه

خدا خودش برکت میده

خدا خودش زیاد میکنه کم ها رو

...

نمیدونم

فکر میکنم هیچ کس به اندازه ی من براش اتمام حجت نشده باشه

که گناه نکنه

اما نمیدونم

باوجود اینهمه چیز هایی که من دیدم

چرا بازم این هوس سر کشی میکنه

میدونی

بعضی وقتا کارایی ازم سر میزنه که به آدم بودن خودم شک میکنم

مثلا چی؟

اینکه یه بار ( نه خیلی دور ... جدیدا )

نمیدونم

شیطون گولم زده بود  

میدونی چیکار کردم

هی هرم وجود قرآن گوشه ی اتاق تموم بندم رو میگرفت

میلرزیدم

ولی این هوس چقدر سر کشه

که بلند شدم قرآن رو گزاشتم تو یه اتاق دیگه

بعدش که به خودم اومدم

فکر کردم که چه کردم

اون موقع که دیگه  مغذ دو تا جوون رو دادم به این دو تا مار رو شونه هام تا آروم بشن

فکر کردم

فهمیدم چه کاری کردم

میدونی

من با این کارم گفتم خدایا از اتاقم برو بیرون

دستمو گزاشتم روی سینه ی قرآن و هلش دادم بیرون

انداختمش بیرون

نمیدونم شاید یکمی دادم زدم

شاید یکمی ...

خدا ی من هوسم شده بود

من خدا رو انداختم بیرون (؟)

به خیال خودم از وجدانم فرار کردم

ولی غافل بودم از اینکه

خدا از رگ گردنم به من نزدیک تره ...

خدا رو میدیدم و اما بازم...

من چجور بنده ای هستم

وای وای وای

و اون چه طور خداییه ؟

دیروز بهش گفتم خدا یا چطوری منو تحمل میکنی ؟

اگه من جای تو بودم ...

بعدشو نگفتم

ترسیدم بگه حالا که خودتم راضیی

پس بچش

ترسیدم

...

خدا کمکم کنه

خودش به روحم برکت بده

تا بتونم جلوی سرکشای این نفس لعنتی رو بگیرم

 ...

میگفتم دنیا دار مکافاته

نمیگفتم؟

به خدا که دار مکافاته

بعد از هر گناهم میدونی چند تا نمازم رو نمی رسم بخونم ؟

خدا تنبیهم می کنه

... 

خدا یا خودت منو برم گردون

خدا یا میدونم که تو توبه ی منو قبول میکنی

میدونم که تو با کسی شوخی نداری

ببخش 

ببخش که تو بخشنده ی مهربانی

صد بار اگر توبه شکستی باز آی

این چیزیه که منو بازم به توبه کردن امیدوار میکنه

خدا کنه بتونم بنده ی خوبی برات باشم

...

خدا یا

میدونم که دوستم داری

که اگه نداشتی

من الان نمیتونستم اسمتو صدا بزنم

خودت خواستی که من اسمتو صدا بزنم

پس تو هنوزم منو دوست داری

یه حدیث دیگه هم هست که بهم امید میده

خداوند به موسی (ع) میگه :

اگر بنده ی گناه کار من بدونه که من چقدر به بازگشت او

به سمت خودم اشتیاق دارم

بی شک قالب تهی میکنه

...

میدونی یعنی چی ؟

یعنی اگه میفهمیدی چقدر خدا دوست داره توبه کنی و دوباره بنده ی خوبش بشی

در جا میمیری

...

اینقدر خوبه

اینقدر بزرگه

اینقدر بخشنده اس

...

حرف که زیاده

مجالی نیست

...

شاد باشید

یاعلی

م.محمد.م.م

 

 

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

خدا رو شکر

راهش رو پیدا کردم

خود خدا بود

خودش بود که راهو نشونم داد

خودم دیدم

خودم خود خودم خوندم

دو بار

صداش زدم

دوبار جوابمو داد

هر دو بار با یه سوره

گفتم خدا یا توی کناه دارم دست و پا میزنم

گفتم خدا ازت دور شدم

گفتم خدا اینهمه گناه

عجیبه که بازم روزی دو تا از۵تا رو میزاری بخونم

دیگه برام عجیب نبود که توی یه روز حتی۵تاشم قضا بشه

فکر کن

باور میکنی

...

گفتم خدا نجات میخوام

باور میکنی۱۵دقیقه مثل دیوونه ها میگشتم دنبال قرآن

خودشو ازم قایم میکرد

باور میکنی که دیروز برنامه ی قرآن موبایلم بالا نمیومد

بالاخره از بابا مجبور شدم کمک بگیرم

بابایی که دیروز برای برنامه ای که خونه داشتیم انقدر ...

الان کمرش خیلی ...

نمیتونه حتی ...

خدا اجرش بده

بابا گفت

آخه میدونه کجاس آخه

هر روز صبح ...

بازش کردم

آیه ی اول و دوم سوره ی

میدونی

بورو الان بخون ببین خدا چی بهم گفت

آیهی اول و دوم سوره ی توبه

حتی بهم اجازه نداد بسم الله بخونم

زدم توی سرم

گفتم ببین

کجایی

اونجا بودم

توی اون ته تهای جهنم

...

گفتم خدا یا ببخش

گفتم خدا یا اگه ببخشیم اگه کمکم کنی موفق بشم 

میام و  سوار میشم به کشتی لطف تو

بدش به خودم گفتم ای بابا

نه تو رو خدا

یه چیزیم طلب کار شدی انگار

...

گفتم خدا میخوام توی کشتی لطف تو سوار شم

این بنده ی ناچیز رو کمک میکنی ؟

...

گفت باید ثابت کنی

گفتم باشه

...

بعد از نماز

گفتم خدا یا ببخش

قرآن رو باز کردم بازم همون سوره بود

این بار آیه ی۱۰۰بود

بورو ببین

خدا بخشیده منو ؟

من که به خودم امید دادم

...

...

میشه توی همه چیز خدا رو دید

امتحان کن

نگو نمیشه

میشه به خدا

ببین

ولی فقط نبین

فکر کن و ببین

ببین

توی همه چیز

توی کوه

توی کیف

توی دل

توی آسمونا

توی مداد شمعی ها

توی چشا

توی بیابونا

توی کتابا

توی فکرا

توی آدما

توی خیابونا

نمیشه دید خدا رو

...

میشه دید

هر کی میگه نمیشه

نمیخواد نگاه کنه

...

خدا رو شکر

خدا خودش کمکم کنه

...

خوشحالم

این روزا خدا داره برکتش رو سرآزیر میکنه

نه برای کسایی که باهاش سر جنگ دارن

اما کسایی که یکمی توی دلشون میخوان خدا باهاشو باشه

میتونن تمام نعمتا خودا رو ببینن

...

هر موقع که نمیبینم

نگاه میکنم ببینم چه کردم که خدا منو محروم کرده از دیدن

...

همیشه بهت میگفتم خدا کمک میکنه

همیشه میگفتم بن که صبر کن

خدا بنده هاشو دوست داره

حتی بدارو مثل من

چه برسه به خوبی مثل تو

همیشه میگفتم غصه نخور

میگفتم خدا برای بنده هاش بد نمیخواد

نمیگفتم ؟

باور نمیکردی ولی

حالا دیدی ؟

ندیدی؟

خوب بازم میگم

چرا غصه میخوری ؟

...

...

...

یه مدت تموم کرده بودم رقصیدنم رو با هر سازی که دوستام میزدن

اونارو با اشتباهاشون

روبرو میکردم

یه مدت خیلی تنها شدم

اما دیدم با این کارم کم کم دارم توی یه دنیای جدید پا میزارم

توی دنیای تنهایی های دوستام

دیدم دارم میشم دوست تنهایی های دوستام

دارم میشم دوستی که وقتی بقیه نیاز به یکی دارن که درد دل کنن

پیدا میکنن اون یه نفر رو

دوستی که از این همه دیوار گزشته

دیوار بین دلای هم دیگه

هر چند که این دوستی بین منو یکی دو نفر بیشتر نیست

و اون همه دوستی کم رنگ شده و جاشو به این یکی دوتا داده

اما می ارزه

خوشحالم

هرچند که هنوزم دوست ناراحتیام نه شادیا

ولی خدا خودش کمکم میکنه

...

خوب دیگه این دفه خیلی حرف زدم

خیلی

ببخشید

نمیدونم چی گفتم

امیدوارم چیزیش حمل بر منییت نباشه

اگه بود

شما ببخشید

...

شاد باشید

یاعلی

میر محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

خدا رو شکر

راهش رو پیدا کردم

خود خدا بود

خودش بود که راهو نشونم داد

خودم دیدم

خودم خود خودم خوندم

دو بار

صداش زدم

دوبار جوابمو داد

هر دو بار با یه سوره

گفتم خدا یا توی کناه دارم دست و پا میزنم

گفتم خدا ازت دور شدم

گفتم خدا اینهمه گناه

عجیبه که بازم روزی دو تا از۵تا رو میزاری بخونم

دیگه برام عجیب نبود که توی یه روز حتی۵تاشم قضا بشه

فکر کن

باور میکنی

...

گفتم خدا نجات میخوام

باور میکنی۱۵دقیقه مثل دیوونه ها میگشتم دنبال قرآن

خودشو ازم قایم میکرد

باور میکنی که دیروز برنامه ی قرآن موبایلم بالا نمیومد

بالاخره از بابا مجبور شدم کمک بگیرم

بابایی که دیروز برای برنامه ای که خونه داشتیم انقدر ...

الان کمرش خیلی ...

نمیتونه حتی ...

خدا اجرش بده

بابا گفت

آخه میدونه کجاس آخه

هر روز صبح ...

بازش کردم

آیه ی اول و دوم سوره ی

میدونی

بورو الان بخون ببین خدا چی بهم گفت

آیهی اول و دوم سوره ی توبه

حتی بهم اجازه نداد بسم الله بخونم

زدم توی سرم

گفتم ببین

کجایی

اونجا بودم

توی اون ته تهای جهنم

...

گفتم خدا یا ببخش

گفتم خدا یا اگه ببخشیم اگه کمکم کنی موفق بشم 

میام و  سوار میشم به کشتی لطف تو

بدش به خودم گفتم ای بابا

نه تو رو خدا

یه چیزیم طلب کار شدی انگار

...

گفتم خدا میخوام توی کشتی لطف تو سوار شم

این بنده ی ناچیز رو کمک میکنی ؟

...

گفت باید ثابت کنی

گفتم باشه

...

بعد از نماز

گفتم خدا یا ببخش

قرآن رو باز کردم بازم همون سوره بود

این بار آیه ی۱۰۰بود

بورو ببین

خدا بخشیده منو ؟

من که به خودم امید دادم

...

...

میشه توی همه چیز خدا رو دید

امتحان کن

نگو نمیشه

میشه به خدا

ببین

ولی فقط نبین

فکر کن و ببین

ببین

توی همه چیز

توی کوه

توی کیف

توی دل

توی آسمونا

توی مداد شمعی ها

توی چشا

توی بیابونا

توی کتابا

توی فکرا

توی آدما

توی خیابونا

نمیشه دید خدا رو

...

میشه دید

هر کی میگه نمیشه

نمیخواد نگاه کنه

...

خدا رو شکر

خدا خودش کمکم کنه

...

خوشحالم

این روزا خدا داره برکتش رو سرآزیر میکنه

نه برای کسایی که باهاش سر جنگ دارن

اما کسایی که یکمی توی دلشون میخوان خدا باهاشو باشه

میتونن تمام نعمتا خودا رو ببینن

...

هر موقع که نمیبینم

نگاه میکنم ببینم چه کردم که خدا منو محروم کرده از دیدن

...

همیشه بهت میگفتم خدا کمک میکنه

همیشه میگفتم بن که صبر کن

خدا بنده هاشو دوست داره

حتی بدارو مثل من

چه برسه به خوبی مثل تو

همیشه میگفتم غصه نخور

میگفتم خدا برای بنده هاش بد نمیخواد

نمیگفتم ؟

باور نمیکردی ولی

حالا دیدی ؟

ندیدی؟

خوب بازم میگم

چرا غصه میخوری ؟

...

...

...

یه مدت تموم کرده بودم رقصیدنم رو با هر سازی که دوستام میزدن

اونارو با اشتباهاشون

روبرو میکردم

یه مدت خیلی تنها شدم

اما دیدم با این کارم کم کم دارم توی یه دنیای جدید پا میزارم

توی دنیای تنهایی های دوستام

دیدم دارم میشم دوست تنهایی های دوستام

دارم میشم دوستی که وقتی بقیه نیاز به یکی دارن که درد دل کنن

پیدا میکنن اون یه نفر رو

دوستی که از این همه دیوار گزشته

دیوار بین دلای هم دیگه

هر چند که این دوستی بین منو یکی دو نفر بیشتر نیست

و اون همه دوستی کم رنگ شده و جاشو به این یکی دوتا داده

اما می ارزه

خوشحالم

هرچند که هنوزم دوست ناراحتیام نه شادیا

ولی خدا خودش کمکم میکنه

...

خوب دیگه این دفه خیلی حرف زدم

خیلی

ببخشید

نمیدونم چی گفتم

امیدوارم چیزیش حمل بر منییت نباشه

اگه بود

شما ببخشید

...

شاد باشید

یاعلی

میر محمد.م.م

  • میر محمد مطهری موید