.....................................................................................
امروز اینجا بارون قشنگی بارید
سرد بود
چتر نداشتم
اولش خودم رو جم و جور کردم
ولی بعدش دیدم که نه
انگاری فایده ای نداره
بعدش
خودم رو تسلیم بارون کردم
بارون میبارید روی صورتم
و خیس خیس شدم
اگه خودم رو جمع و جور میکردم بازم خیس میشدم
به همین اندازه
ولی حس خوبی نداشتم اون موقع
اما حالا همون اتفاق افتاد
خیس شدم
ولی خوشحال خیس شدم
بستگی داره آدم به اتفاقایی که می افته چطور نگاه کنه
حتی میشه به بد ترین چیزا خندید
اون اتفاق چه بخوای چه نخوای
چه خوشت بیاد چه نیاد
می افته
اما میشه حسی رو که آخرش آدم داره
با یه لبخند عوض کرد
میگی نه ؟
امتحان کن
...........................................................................
...........................................................................
بعد از این که رسیدم خونه
نگهبان خونه که ذکرخدا رو بین لباش زیاد دیدم
گفت "چه بارون خوبیه"
گفتم "آره "
گفت "پارسال اول پاییز اولین بارون اومد
همه درو کردن و هیچ نگفتن
امسال دو ماه دیر تر بارون بارید
همه صدای کفرشون در اومده
حالا ببین خدا با ما چه میسازه "
شکر خدا کن همیشه
تا بتونی همون لبخندی رو که باید
حتی به سختی ها بزنی
.........................................................................................
.........................................................................................
پ.ن۱۴ : نی نی دیدی دلت خواست باز ؟
.........................................................................................
شاد باشید
یاعلی
م.محمد.م.م