می توان به لحظه لحظه ی ترانه زیست
می توان نشست و غنچه محبتی نشاند
روی گونه های کودکی
به مرحبا ، به آفرین ، به نمره های بیست
...
می توان بهانه داد دست باد
می توان تمام زلف را به باد داد
یا تمام زندگی فقط سرود
گفت و گفت ، خواند و خواند
یا که برف بود ، لاله شد ،
سرخ رفت سپید ماند
...
می توان تمام غصه های شهر را
درون دیگ دیده ریخت
هیزمش تمام ابروان مردمان بی پناه
تمام درد را زدود ، تمام درد را گداخت
می توان ترانه ساخت ، فکر کرد ...
م.محمد.م.م ... چندی پیش
..............................
انشالله امسال همون سالی باشه که همیشه منتظرش بودیم ...
التماس دعا
یاعلی
م.محمد.م.م
,,,