من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی
  • ۰
  • ۰

خدا رو شکر

راهش رو پیدا کردم

خود خدا بود

خودش بود که راهو نشونم داد

خودم دیدم

خودم خود خودم خوندم

دو بار

صداش زدم

دوبار جوابمو داد

هر دو بار با یه سوره

گفتم خدا یا توی کناه دارم دست و پا میزنم

گفتم خدا ازت دور شدم

گفتم خدا اینهمه گناه

عجیبه که بازم روزی دو تا از۵تا رو میزاری بخونم

دیگه برام عجیب نبود که توی یه روز حتی۵تاشم قضا بشه

فکر کن

باور میکنی

...

گفتم خدا نجات میخوام

باور میکنی۱۵دقیقه مثل دیوونه ها میگشتم دنبال قرآن

خودشو ازم قایم میکرد

باور میکنی که دیروز برنامه ی قرآن موبایلم بالا نمیومد

بالاخره از بابا مجبور شدم کمک بگیرم

بابایی که دیروز برای برنامه ای که خونه داشتیم انقدر ...

الان کمرش خیلی ...

نمیتونه حتی ...

خدا اجرش بده

بابا گفت

آخه میدونه کجاس آخه

هر روز صبح ...

بازش کردم

آیه ی اول و دوم سوره ی

میدونی

بورو الان بخون ببین خدا چی بهم گفت

آیهی اول و دوم سوره ی توبه

حتی بهم اجازه نداد بسم الله بخونم

زدم توی سرم

گفتم ببین

کجایی

اونجا بودم

توی اون ته تهای جهنم

...

گفتم خدا یا ببخش

گفتم خدا یا اگه ببخشیم اگه کمکم کنی موفق بشم 

میام و  سوار میشم به کشتی لطف تو

بدش به خودم گفتم ای بابا

نه تو رو خدا

یه چیزیم طلب کار شدی انگار

...

گفتم خدا میخوام توی کشتی لطف تو سوار شم

این بنده ی ناچیز رو کمک میکنی ؟

...

گفت باید ثابت کنی

گفتم باشه

...

بعد از نماز

گفتم خدا یا ببخش

قرآن رو باز کردم بازم همون سوره بود

این بار آیه ی۱۰۰بود

بورو ببین

خدا بخشیده منو ؟

من که به خودم امید دادم

...

...

میشه توی همه چیز خدا رو دید

امتحان کن

نگو نمیشه

میشه به خدا

ببین

ولی فقط نبین

فکر کن و ببین

ببین

توی همه چیز

توی کوه

توی کیف

توی دل

توی آسمونا

توی مداد شمعی ها

توی چشا

توی بیابونا

توی کتابا

توی فکرا

توی آدما

توی خیابونا

نمیشه دید خدا رو

...

میشه دید

هر کی میگه نمیشه

نمیخواد نگاه کنه

...

خدا رو شکر

خدا خودش کمکم کنه

...

خوشحالم

این روزا خدا داره برکتش رو سرآزیر میکنه

نه برای کسایی که باهاش سر جنگ دارن

اما کسایی که یکمی توی دلشون میخوان خدا باهاشو باشه

میتونن تمام نعمتا خودا رو ببینن

...

هر موقع که نمیبینم

نگاه میکنم ببینم چه کردم که خدا منو محروم کرده از دیدن

...

همیشه بهت میگفتم خدا کمک میکنه

همیشه میگفتم بن که صبر کن

خدا بنده هاشو دوست داره

حتی بدارو مثل من

چه برسه به خوبی مثل تو

همیشه میگفتم غصه نخور

میگفتم خدا برای بنده هاش بد نمیخواد

نمیگفتم ؟

باور نمیکردی ولی

حالا دیدی ؟

ندیدی؟

خوب بازم میگم

چرا غصه میخوری ؟

...

...

...

یه مدت تموم کرده بودم رقصیدنم رو با هر سازی که دوستام میزدن

اونارو با اشتباهاشون

روبرو میکردم

یه مدت خیلی تنها شدم

اما دیدم با این کارم کم کم دارم توی یه دنیای جدید پا میزارم

توی دنیای تنهایی های دوستام

دیدم دارم میشم دوست تنهایی های دوستام

دارم میشم دوستی که وقتی بقیه نیاز به یکی دارن که درد دل کنن

پیدا میکنن اون یه نفر رو

دوستی که از این همه دیوار گزشته

دیوار بین دلای هم دیگه

هر چند که این دوستی بین منو یکی دو نفر بیشتر نیست

و اون همه دوستی کم رنگ شده و جاشو به این یکی دوتا داده

اما می ارزه

خوشحالم

هرچند که هنوزم دوست ناراحتیام نه شادیا

ولی خدا خودش کمکم میکنه

...

خوب دیگه این دفه خیلی حرف زدم

خیلی

ببخشید

نمیدونم چی گفتم

امیدوارم چیزیش حمل بر منییت نباشه

اگه بود

شما ببخشید

...

شاد باشید

یاعلی

میر محمد.م.م

  • ۸۶/۱۰/۰۸
  • میر محمد مطهری موید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی