من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی
  • ۰
  • ۰

دیدم اگر بماند ...

...

شهید عالم ، احمدی روشن

...

وقتی که دست پدر شهید را گرفتم و به صورتش بوسه زدم

خواستم بگویم قبول باشد ...

اما ترسیدم دلش بشکند و آن همه اقتدار و استواریش

- که او همه را دل داری میداد و اشک از چشم دیگران پاک میکرد-

نشد

بغض ، راه گفتن را برایم بسته بود ...

هیچ چیز نگفتم ...

...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

...

بعد نوشت : اللهم الرزقنا


,,,,
  • ۹۰/۱۰/۲۹
  • میر محمد مطهری موید

انتظار

تامل

دل نوشته

مبارزه

کربلا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی