من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی
  • ۰
  • ۰

اسماعیل هر روزی که دلش بخواهد به مدرسه میرود

چو که بعضی وقت ها هوا ابری میشود و دل مش اسماعیل میگیرد

و میخواهد که فقط بخوابد یا اینکه فقط فکر کند

بعضی وقت ها هم هوا ابری میشود و باران میبارد و این وقت ها مش اسماعیل دوست دارد برود زیر باران چشم هایش را بشوید و جور دیگر نگاه کند

تا وقتی که کاملا خیس بشود

و سرما بخورد

و بعضی وقت ها هم

هوا ابری ممیشود و سرد میشود و برف میبارد

و این وقت ها هم مش اسماعیل دوست دارد کلاهش را بر سرش بگذارد

کاپشنش را بپوشدو برود سرسره بازی کند و با بچه ها توبز(1) بازی کند .

من مش اسماعیل را دوست دارم 

یاعلی 

م.محمد.م.م

....................

پ.ن1: گوله برف بازی 

  • ۸۹/۰۴/۱۶
  • میر محمد مطهری موید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی