من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی
  • ۰
  • ۰
*****************************

من :

وای باران ،

..... باران

..شیشه ی پنجره را باران شست

............................از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ

..... من درون قفس سرد اتاقم دل تنگ ....

می پرد مرغ نگاهم تا دور ....

...............وای باران ،

باران

... پر مرغان نگاهم را شست ...

*****************************

نمیدونم شعرش از کیه

*****************************

باشد که شاد باشیم

یاعی

م.محمد.م.م

*********************************************

*********************************************

... من ؟  :

از حمید مصدق
.
.
.
شعر بلند ابی سیاه خاکستری
.
.
.
من تمام شعرشو حفظم
.
.
.
من عاشق این شعرم...
.
.
.
حالا فقط همین یه تیکه اش رو خوندی؟
.
.
.
.بذار یه تیکه اش رو هم من بنویسم...:
.
.
.
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ سوگواران تو اند
دردلم ارزوی امدنت می میرد
رفته ای اینک اما ایا باز برمیگردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام میگیرد...
.
.
.
این شعر تمامش قشنگه:
.
.
.
تو گل سرخ منی؟
تو گل یاسمنی؟
تو چنان شبنم پاک سحری؟
نه از ان پاک تری...
تو بهاری؟
نه بهاران از توست
از تو میگیرد وام هر بهار این همه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو...!

.

.

*********************************************

*********************************************

باطله :

در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا ، زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا با وجود تو
شکوهی دیگر رونقی دیگر هست
.
.
.
.
من در آئینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه میبینم
میبینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را درخور ؟
هیچ !
من چه دارم که سزاوار تو ؟
هیچ !
تو چه داری ؟
همه چیز !
تو چه کم داری ؟
هیچ !
.
.
.
( خیلی طولانیه )
.
.
ابی سیاه خاکستری
حمید مصدق
آذر و دی ماه ، 1343
.
.

.

.

.

به روز شده توسط محمد

( امروز نمیدونم چرا هی پلکم میپره

نمیدونم کی قراره بیاد مهمونی ... )

...

تقریبا مقدار زیادی از این شعر توی کامنت هام هست

مرسی آبجی گلم که این همه به خودت سختی دادی و این همه برام نوشتی

برای تشکر هیچی ندارم بگم

...

...

  • ۸۶/۰۶/۰۴
  • میر محمد مطهری موید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی