من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی
  • ۰
  • ۰
سلام

          تیر ها در رفت و خورد بر قلب سیبل

                 از جلو نظَام ها خواندیم ما

        با صدای لله و اکبر هایمان

                 دشمن فرضی خود راندیم ما

 

امروز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۵

ما کلاس دومی های دبیرستان فلان رفتیم میدون تیر

هشت عدد تیر ناقابل را به قلب دشمن فرضی بی چاره نشاندیم

و پیروز مندانه از جای خود با پاهایی خوابیده بلند شدیم و به سمت اتوبوس روانه شدیم

خودمونیم ها

اگه واقا جنگ اینقدر راحته پس این بزرگترا چی میگن

اما انگار بزرگترا راست میگن

پس اونا توی پادگان نظامی چی میگن؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خیلی خوش گذشت پادگان

جاتون خالی کلی با اون آقا نظامیه گفتیم و خندیدیم سر ستون ها و دسته ها   

جالبه هاااا

ولی جنگ هم جنگای قدیم

حداقل مردونه بودن

راستی اینم بگما

دیگران سو استفاده نکنن

ما دنبال جنگ نیستیم

ما فقط دفاع میکنیم

شاد باشید

شادیتان آرزوست

یا علی

محمد کوچولو

م.محمد.م.م 

  • ۸۵/۰۲/۱۲
  • میر محمد مطهری موید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی