من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی
  • ۰
  • ۰
سلام

یه روزی

یه جایی تو این زمین خدا

یه موجودی متولد شد

او را نام محمد نهادند

کلی شادی کردن

اربده هایی از خوشحالی سر دادن

که معجزه ای شد

خداوند

اونایی که لاگ گلشن سحرای رز رو دیدن میدونن

گفت خدایا

معجزه ای نشانم ده

نوزادی متولد شد

او ندید

حالا من با یه دسته گل اومدم

۱۶ تموم ۱۷ شروع

آخی کوچولو

همتون مهمونید

بفرمایید

بعدش همه متعجب شدن که این موجود عجیب چیه

یه چیز جالب بگم

خدایی راس میگم

مامانم میگفت

وقتی به دنیا اومدی

مو داشتی

اونم تا روی شونه هات

 

اینم از عجایب میباشَههه

و به گفته ی بزرگان

این شکلی بوده ام

البته این عکس من نیست

اما مثل من تپله

بفرما مشغول باش تا پست بعد

اینم شکلات برای بابک که چیپس دوس نداره

تولدم مبارک

یا علی محمد کوچولو

م.محمد.م.م

  • ۸۴/۱۰/۱۵
  • میر محمد مطهری موید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی