من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

امیری حسین و نعم الامیر

بایگانی

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تامل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
باید غبار ، ثانیه های هویزه را

در بر کشد یا که تمام جنازه را

این حرم آفتاب خیابان عاشقی

پر پر کند چون که سواران نیزه را 

آن قدر بر زمین و زمان تاختند تا

عشق عاقبت دوباره ستاند اجازه را  

کاندر کویر سرخ هویزه صدا زند 

سرسبز یاوران و شهیدان تازه را

......م.محمد.م.م......همین حالا ....

................................................

از یک هفته کمی بیشتر

میهمان شهدای هویزه بودم

نقد حساب میکنن با آدم

کسایی که تا آخر جاده کربلا رفتن و واقا کربلایی شدن

مثل اربابشون و اربابمون حسین

مشق عاشقی کردند

و در بالا ترین حد اقتدا به حسین (ع)

هم بر بدن هایشان تاختند و هم ۱۸ ماه بدن هاشون زیر آفتاب سوزان

ماند تا عاقبت اون منطقه دوباره به دست ما بیوفته و شهدای هویزه دفن بشن

سلام خداوند بر ارباب بی کفنان و یارانش باد

................................................

این عکس قدیمی است .

................................................

از همه دوستانی که به یادم بودند ممنونم

انشالله عمری باشه جبران کنم

التماس دعا

سالتون نو 

یاعلی

م.محمد.م.م

...

پ.ن.... من و شهدای هویزه و پنج شنبه آخر سال و کمیل ....

پ.ن.... و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
باید غبار ، ثانیه های هویزه را

در بر کشد یا که تمام جنازه را

این حرم آفتاب خیابان عاشقی

پر پر کند چون که سواران نیزه را 

آن قدر بر زمین و زمان تاختند تا

عشق عاقبت دوباره ستاند اجازه را  

کاندر کویر سرخ هویزه صدا زند 

سرسبز یاوران و شهیدان تازه را

......م.محمد.م.م......همین حالا ....

................................................

از یک هفته کمی بیشتر

میهمان شهدای هویزه بودم

نقد حساب میکنن با آدم

کسایی که تا آخر جاده کربلا رفتن و واقا کربلایی شدن

مثل اربابشون و اربابمون حسین

مشق عاشقی کردند

و در بالا ترین حد اقتدا به حسین (ع)

هم بر بدن هایشان تاختند و هم ۱۸ ماه بدن هاشون زیر آفتاب سوزان

ماند تا عاقبت اون منطقه دوباره به دست ما بیوفته و شهدای هویزه دفن بشن

سلام خداوند بر ارباب بی کفنان و یارانش باد

................................................

این عکس قدیمی است .

................................................

از همه دوستانی که به یادم بودند ممنونم

انشالله عمری باشه جبران کنم

التماس دعا

سالتون نو 

یاعلی

م.محمد.م.م

...

پ.ن.... من و شهدای هویزه و پنج شنبه آخر سال و کمیل ....

پ.ن.... و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

دیدم اگر بماند ...

...

شهید عالم ، احمدی روشن

...

وقتی که دست پدر شهید را گرفتم و به صورتش بوسه زدم

خواستم بگویم قبول باشد ...

اما ترسیدم دلش بشکند و آن همه اقتدار و استواریش

- که او همه را دل داری میداد و اشک از چشم دیگران پاک میکرد-

نشد

بغض ، راه گفتن را برایم بسته بود ...

هیچ چیز نگفتم ...

...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

...

بعد نوشت : اللهم الرزقنا


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

دیدم اگر بماند ...

...

شهید عالم ، احمدی روشن

...

وقتی که دست پدر شهید را گرفتم و به صورتش بوسه زدم

خواستم بگویم قبول باشد ...

اما ترسیدم دلش بشکند و آن همه اقتدار و استواریش

- که او همه را دل داری میداد و اشک از چشم دیگران پاک میکرد-

نشد

بغض ، راه گفتن را برایم بسته بود ...

هیچ چیز نگفتم ...

...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

...

بعد نوشت : اللهم الرزقنا


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

سلام

این متن رو تابستان سال ۸۹ نوشتم

در روزهای اوج دل واپسی ها و نگرانی ها

البته امروز دوستهای بیشتری دارم

و رابطه ام با برخی از این دوست ها هم تغییر کرده و الحمد لله بهتر شده

خواستم برخی قسمت هاش رو تغییر بدم

و چند قسمت جدید بنویسم اما

گفتم حس مال اون زمونه

همون طوری که همون موقع یعنی حدود یک سال و نیم پیش نوشتم

همون طوری اینجا میذارمش

...

اتفاقی توی کوچه پس کوچه های فلشم ،

اونجایی که فایل های متفرقه و قدیمی رو میذارم پیداش کردم

...

گاهی احساس دلتنگی میکنم

گاهی یعنی مثلا روزی دوبار  یا سه بار یا ...

 

دلم تنگ میشود برای تو علی.ک ، برای تو که حتی با وجود آنکه میدانم کمی از دستم دلخوری اما یادت هم برایم دلگرمیست برای تو علی دلم تنگ میشود چون اشکهایت موقع خداحافظی به من گفتند که حتی آن لحظه که سهل انگاری هایم کار دستمان میداد شب امتحان ، باز هم دوستم بودی ...

 

دلم برایت تنگ میشود اسماعیل . برای آن همه بزرگواریت که کوچک میشد تا لبخندی هدیه کنی به لبهایمان . برای همه ی آن لحظه های شاد یا جدی یا عصبانی بودنت دلم تنگ میشود ، برای خود داری کردن هایت . برای آرام کردن دیگران وقتی که میخواهند مرا بزنند : دی ...

 

دلم گاهی سخت برایت تنگ میشود علی.ز ، برای همه ی نکته بینیت ، تیز بینی ات . برای جوش آوردن ها و دعوا کردن ها و آخر باز هم بخشیدن هایت . دلم تنگ میشود برای لحظه لحظه ی  هم نفس شدن با تو که الحق خوب دوستی هستی . دلم گاهی میخواهد برگردم و اشتباهات را جبران کنم ...

 

دلم تنگ میشود ناصر برایت . برای راست راست راه رفتنت و برای بلند بلند خندیدنت که گوهر نایابیست که همان کمش هم دلم را شاد میکند . ناصر برای نگاهت دلم تنگ میشود که نمیدانم چه میخواهی بگویی اما نمیگویی . دلم تنگ میشود برای زود از کوره در رفتن هایت و برای دیر گفتن هایت ...

 

دلم برای همیشه خندان بودنت تنگ میشود مصطفی.ز .برای آن لهجه ی اصفهانی شیرینت و برای تلفن نزدند هایت که میترسی پول تلفنت زیاد بشود . برای همیشه پی گیر بودنت  دلم تنگ میشود ؛ برای اقتصادی بودنت برای لحظه لحظه ی هم کلام بودن با تو دلم خیلی تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت بهروز . برای آن خنده ی کوچولویت که همیشه در دست رس است . برای آرامش و بی خیالی ات که الحق دست مرا هم از پشت بسته ای ، برای تیکه هایی که می انداختم که کار نمیکنی و وعده هایت دلم تنگ شده دوست دارم باز هم کار نکنی تا ...

 

دلم برایت تنگ شده پیمان . برای لحظه های با تو بودن برای خوشی ها و نا خوشی ها برای خنده ها و گریه ها برای شوخی ها و دل داری ها برای نصیحت ها و دلجویی ها . برای همه ی روز هایی که آن بالا میخوابیدی و ساکت بودی ، برای همه آن روز هایی که با هم بودیم ...

 

دلم تنگ میشود برایت مجتبی . برای درس خواندن و خوابیدنت که خیلی فرقی با هم نداشت . برای آن نازبالشتت که به کسی نمیدادیش و چشمت را که دور میدیدم میرفتیم و سر رویش میذاشتیم و میخوابیدیم . برای سکوتت برای قیافه ی خندان و قیافه ی متفکرت ...

 

دلم  تنگ میشود برایت احسان . ای سحرخیز و پر انرژی . دلم برای خوابیدن هایت تنگ میشود . برای خرج کردن هایت که پولت را نمیگرفتی و بعدا پشیمان میشدی . برای لپ تاپت که خیلی دلم تنگ میشود و برای شیشه های آبی که درشان درست نمیبندد . برای جای همیشه پهن و نان همیشه تازه ....

 

دلم برایت تنگ میشود عوض . تو که حالا هر سه کاری که میخواستی را با هم انجام دادی . هم درست تمام شد ، هم ارشد قبول شدی و هم ازدواج کردی . دلم برای آن گازی که از دستم گرفتی و خون آمد خیلی تنگ میشود . دیگر جایش هم نمانده . برای خنده ها و حرف زدن هایت دلم تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت بابک با آن عینکت . برای دست هایت که از بس نوشته بودی داشت کج میشد . هنوز هم به پشتکارت حسودی ام میشود و دلم برای خنده ها و حرف زدن هایت تنگ میشود . برای دوستی ها و دوست هایت . برای لوازم آرایشی ات !!! هم حتی و برای همه ی لحظه هایمان ...

 

دلم برایت تنگ میشود رامین . برای آهنگ هایت و خیلی بیشتر برای ترکی یاد دادن هایت . هشتاد درصد ترکیی که یاد گرفتم را تو یادم دادی . برای عشقت به زبانت دلم تنگ شده که عاشق بودی اما پان نبودی ، برای صورت همیشه خندان و برای آن همه جوری که کشیدی و ظرف های مرا که شستی ...

 

دلم تنگ میشود برایت محمد.ق . برای رک بودن هایت که خیلی خوب بود . برای مهربان بودن هایت برای همه صبح هایی که با صدای ساعت من بیدار میشدی و چیزی نمیگفتی . برای همه روز های خوشی و حتی ناخوشی . برای آهنگ های یگانه ، برای آن گوشی ات که میخواستی عوضش کنی و...

 

دلم تنگ میشود برایت رضا.آ . ی عزیز . برای همه ی پاکی و زلالیت ، برای همه ی راستی و درستی ات دلم تنگ میشود . برای درد دل هایت برایم برای درد دل هایم برایت ، برای همه هم سخنی هایمان و برای سکوت طولانیت و برای صحبت کوتاهت دلم تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت مصطفی.رض . برای کلمه کلمه حرفهایت و برای آرامشی که در آن هست . برای عشقت به شهدا و رفتنت به راهی دور به سوی نور که رفتی و مارا جا گزاشتی . دلم برایت تنگ میشود برای تکه کلام زیبایت که الهی شهید شی ما رو هم شفاعت کنی ...

 

دلم تنگ میشود برایت مرتضی . برای دویدنت وقتی که عجله داری که البته همیشه عجله داری ، دلم برای استرس هایت تنگ میشود که همه را عصبی میکند . برای پروژه هایت برای اعصاب خوردیت و برای خنده های جالبت . دلم تنگ میشود برای تفکرات التقاطی ات  وبرای همه ی پاکیت و ...

 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

برای خودم در میان شما . گاهی شماتت میکنم خودم را که قدر شناس نبودم لحظه هایی که رفت را و نصیحت میکنم به فهمیدن ثانیه های پیش رو . شماتت میکنم خودم را همیشه به خاطر دل هایی که شکستم و اشتباهاتی که انجام دادم و زبان تندم  و نصیحت میکنم خود را به فروتنی و شیرین سخنی و شاد کردن دل دوستان .

 

 

پ.ن. نمیشود دوست را در دو خط و نیم گفت اما کم بودن از قصور ذهنم بود . به بزرگواری خودتان ببخشید   

...........

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

..................................................

بعد نوشت :

حرف هایی که در باره ی شهادت شهدای هسته ای و

محکومیت این جنایت و

واماندگی دشمن و ...

زده میشه رو قبول دارم

اما این حرف ها رو جاهای دیگه خیلی بهترش رو میتونید بخونید و بشنوید

میخوام حرفی رو بنویسم که پدرم امروز با دیدن عکس شهید مصطفی احمدی روشن

توی خیابون ، زد

گفت حالا که شهید شده همه جا عکسشو زدن و میگن که همدانی بوده

ولی اگه زنده و بود و کارش همدان گیر میکرد هیچ کس کارشو راه نمینداخت

...

قدر نشناسیم رفقا ...

...

خوش به حالش ...

بهشت ما مسلمونا توی این دنیا نیست

با شهادت و کشته شدن در راه خدا به اون میرسیم

اما بهشت اون از خدا بی خبر ها توی این دنیاس

با کشته شدن از بهشت محروم میشن

نمیفهمن 

به گمونشون الان ما میترسیم و کم میاریم

اما

ببینید :

http://dararezoyeshahadat.blogfa.com

حتما ببینید و مشارکت کنید

همه حرف ها

و منظور حرف من هم اونجاس

...

الا لعنة الله علی القوم الظالمین

...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

سلام

این متن رو تابستان سال ۸۹ نوشتم

در روزهای اوج دل واپسی ها و نگرانی ها

البته امروز دوستهای بیشتری دارم

و رابطه ام با برخی از این دوست ها هم تغییر کرده و الحمد لله بهتر شده

خواستم برخی قسمت هاش رو تغییر بدم

و چند قسمت جدید بنویسم اما

گفتم حس مال اون زمونه

همون طوری که همون موقع یعنی حدود یک سال و نیم پیش نوشتم

همون طوری اینجا میذارمش

...

اتفاقی توی کوچه پس کوچه های فلشم ،

اونجایی که فایل های متفرقه و قدیمی رو میذارم پیداش کردم

...

گاهی احساس دلتنگی میکنم

گاهی یعنی مثلا روزی دوبار  یا سه بار یا ...

 

دلم تنگ میشود برای تو علی.ک ، برای تو که حتی با وجود آنکه میدانم کمی از دستم دلخوری اما یادت هم برایم دلگرمیست برای تو علی دلم تنگ میشود چون اشکهایت موقع خداحافظی به من گفتند که حتی آن لحظه که سهل انگاری هایم کار دستمان میداد شب امتحان ، باز هم دوستم بودی ...

 

دلم برایت تنگ میشود اسماعیل . برای آن همه بزرگواریت که کوچک میشد تا لبخندی هدیه کنی به لبهایمان . برای همه ی آن لحظه های شاد یا جدی یا عصبانی بودنت دلم تنگ میشود ، برای خود داری کردن هایت . برای آرام کردن دیگران وقتی که میخواهند مرا بزنند : دی ...

 

دلم گاهی سخت برایت تنگ میشود علی.ز ، برای همه ی نکته بینیت ، تیز بینی ات . برای جوش آوردن ها و دعوا کردن ها و آخر باز هم بخشیدن هایت . دلم تنگ میشود برای لحظه لحظه ی  هم نفس شدن با تو که الحق خوب دوستی هستی . دلم گاهی میخواهد برگردم و اشتباهات را جبران کنم ...

 

دلم تنگ میشود ناصر برایت . برای راست راست راه رفتنت و برای بلند بلند خندیدنت که گوهر نایابیست که همان کمش هم دلم را شاد میکند . ناصر برای نگاهت دلم تنگ میشود که نمیدانم چه میخواهی بگویی اما نمیگویی . دلم تنگ میشود برای زود از کوره در رفتن هایت و برای دیر گفتن هایت ...

 

دلم برای همیشه خندان بودنت تنگ میشود مصطفی.ز .برای آن لهجه ی اصفهانی شیرینت و برای تلفن نزدند هایت که میترسی پول تلفنت زیاد بشود . برای همیشه پی گیر بودنت  دلم تنگ میشود ؛ برای اقتصادی بودنت برای لحظه لحظه ی هم کلام بودن با تو دلم خیلی تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت بهروز . برای آن خنده ی کوچولویت که همیشه در دست رس است . برای آرامش و بی خیالی ات که الحق دست مرا هم از پشت بسته ای ، برای تیکه هایی که می انداختم که کار نمیکنی و وعده هایت دلم تنگ شده دوست دارم باز هم کار نکنی تا ...

 

دلم برایت تنگ شده پیمان . برای لحظه های با تو بودن برای خوشی ها و نا خوشی ها برای خنده ها و گریه ها برای شوخی ها و دل داری ها برای نصیحت ها و دلجویی ها . برای همه ی روز هایی که آن بالا میخوابیدی و ساکت بودی ، برای همه آن روز هایی که با هم بودیم ...

 

دلم تنگ میشود برایت مجتبی . برای درس خواندن و خوابیدنت که خیلی فرقی با هم نداشت . برای آن نازبالشتت که به کسی نمیدادیش و چشمت را که دور میدیدم میرفتیم و سر رویش میذاشتیم و میخوابیدیم . برای سکوتت برای قیافه ی خندان و قیافه ی متفکرت ...

 

دلم  تنگ میشود برایت احسان . ای سحرخیز و پر انرژی . دلم برای خوابیدن هایت تنگ میشود . برای خرج کردن هایت که پولت را نمیگرفتی و بعدا پشیمان میشدی . برای لپ تاپت که خیلی دلم تنگ میشود و برای شیشه های آبی که درشان درست نمیبندد . برای جای همیشه پهن و نان همیشه تازه ....

 

دلم برایت تنگ میشود عوض . تو که حالا هر سه کاری که میخواستی را با هم انجام دادی . هم درست تمام شد ، هم ارشد قبول شدی و هم ازدواج کردی . دلم برای آن گازی که از دستم گرفتی و خون آمد خیلی تنگ میشود . دیگر جایش هم نمانده . برای خنده ها و حرف زدن هایت دلم تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت بابک با آن عینکت . برای دست هایت که از بس نوشته بودی داشت کج میشد . هنوز هم به پشتکارت حسودی ام میشود و دلم برای خنده ها و حرف زدن هایت تنگ میشود . برای دوستی ها و دوست هایت . برای لوازم آرایشی ات !!! هم حتی و برای همه ی لحظه هایمان ...

 

دلم برایت تنگ میشود رامین . برای آهنگ هایت و خیلی بیشتر برای ترکی یاد دادن هایت . هشتاد درصد ترکیی که یاد گرفتم را تو یادم دادی . برای عشقت به زبانت دلم تنگ شده که عاشق بودی اما پان نبودی ، برای صورت همیشه خندان و برای آن همه جوری که کشیدی و ظرف های مرا که شستی ...

 

دلم تنگ میشود برایت محمد.ق . برای رک بودن هایت که خیلی خوب بود . برای مهربان بودن هایت برای همه صبح هایی که با صدای ساعت من بیدار میشدی و چیزی نمیگفتی . برای همه روز های خوشی و حتی ناخوشی . برای آهنگ های یگانه ، برای آن گوشی ات که میخواستی عوضش کنی و...

 

دلم تنگ میشود برایت رضا.آ . ی عزیز . برای همه ی پاکی و زلالیت ، برای همه ی راستی و درستی ات دلم تنگ میشود . برای درد دل هایت برایم برای درد دل هایم برایت ، برای همه هم سخنی هایمان و برای سکوت طولانیت و برای صحبت کوتاهت دلم تنگ میشود ...

 

دلم تنگ میشود برایت مصطفی.رض . برای کلمه کلمه حرفهایت و برای آرامشی که در آن هست . برای عشقت به شهدا و رفتنت به راهی دور به سوی نور که رفتی و مارا جا گزاشتی . دلم برایت تنگ میشود برای تکه کلام زیبایت که الهی شهید شی ما رو هم شفاعت کنی ...

 

دلم تنگ میشود برایت مرتضی . برای دویدنت وقتی که عجله داری که البته همیشه عجله داری ، دلم برای استرس هایت تنگ میشود که همه را عصبی میکند . برای پروژه هایت برای اعصاب خوردیت و برای خنده های جالبت . دلم تنگ میشود برای تفکرات التقاطی ات  وبرای همه ی پاکیت و ...

 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

برای خودم در میان شما . گاهی شماتت میکنم خودم را که قدر شناس نبودم لحظه هایی که رفت را و نصیحت میکنم به فهمیدن ثانیه های پیش رو . شماتت میکنم خودم را همیشه به خاطر دل هایی که شکستم و اشتباهاتی که انجام دادم و زبان تندم  و نصیحت میکنم خود را به فروتنی و شیرین سخنی و شاد کردن دل دوستان .

 

 

پ.ن. نمیشود دوست را در دو خط و نیم گفت اما کم بودن از قصور ذهنم بود . به بزرگواری خودتان ببخشید   

...........

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م

..................................................

بعد نوشت :

حرف هایی که در باره ی شهادت شهدای هسته ای و

محکومیت این جنایت و

واماندگی دشمن و ...

زده میشه رو قبول دارم

اما این حرف ها رو جاهای دیگه خیلی بهترش رو میتونید بخونید و بشنوید

میخوام حرفی رو بنویسم که پدرم امروز با دیدن عکس شهید مصطفی احمدی روشن

توی خیابون ، زد

گفت حالا که شهید شده همه جا عکسشو زدن و میگن که همدانی بوده

ولی اگه زنده و بود و کارش همدان گیر میکرد هیچ کس کارشو راه نمینداخت

...

قدر نشناسیم رفقا ...

...

خوش به حالش ...

بهشت ما مسلمونا توی این دنیا نیست

با شهادت و کشته شدن در راه خدا به اون میرسیم

اما بهشت اون از خدا بی خبر ها توی این دنیاس

با کشته شدن از بهشت محروم میشن

نمیفهمن 

به گمونشون الان ما میترسیم و کم میاریم

اما

ببینید :

http://dararezoyeshahadat.blogfa.com

حتما ببینید و مشارکت کنید

همه حرف ها

و منظور حرف من هم اونجاس

...

الا لعنة الله علی القوم الظالمین

...

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

عصر یک جمعهء دلگیر

 دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظهءباران نرسیده است؟

 و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ، به ایمان نرسیده است

 و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید

 بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است ؟

دل عشق ترک خورد

گل زخم نمک خورد

زمین مرد ، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد

فقط برد

 زمین مرد، زمین مرد

خداوند گواه است دلم چشم به راه است

 و در حسرت یک پلک نگاه است

 ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی

برسد کاش صدایم به صدایی...

 

 

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس

 تو کجایی گل نرگس ؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم

 زده آتش به دل عالم و آدم

 مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ؟

 ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت ؟

 نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

 به فدای رخت ای ماه !

 بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  اینبزم توئی ،آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه

دلم سوخته از آه نفس های غریبت

 دل من بال کبوتر شده

خاکستر پرپرشده

 همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی

 و سپس رفته به اقلیم رهایی

 به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی

و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی ؟

 به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد

نگهم خواب ندارد

 قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد

 شب من روزن مهتاب ندارد

 همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دل دادهء دل سوخته ارباب ندارد ...

تو کجایی؟ تو کجایی

 شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

 

 

گریه کن ،گریه و خون گریه کن آری

که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را

و اگر طاقتتان هست کنون من نفسیروضهز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن

که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است

 به گستردگی ساحل نیل است

 و این بحر طویل است

و ببخشید که این مخمل خون بر تن تب دار حروف است

 که این روضهء مکشوف لهوف است :

 عطش بر لب عطشان لغات است

 و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است

 و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است

ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است

 ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است

 ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است

و زنی محو تماشاست زبالای بلندی

 الف قامت او دال

و همه هستی او در کف گودال

و سپس آه که «الشّمرُ ...»

خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»

دلت تاب ندارد

 به خدا با خبرم

می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی

 تو خودت کرب و بلایی

 قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

تو کجایی ... تو کجایی ...

تو کجایی

شاعر : سید حمید رضا برقعی

..........................................................................................................

آه ... محرم اومد از راه

.............................

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰

عصر یک جمعهء دلگیر

 دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظهءباران نرسیده است؟

 و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ، به ایمان نرسیده است

 و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید

 بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است ؟

دل عشق ترک خورد

گل زخم نمک خورد

زمین مرد ، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد

فقط برد

 زمین مرد، زمین مرد

خداوند گواه است دلم چشم به راه است

 و در حسرت یک پلک نگاه است

 ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی

برسد کاش صدایم به صدایی...

 

 

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس

 تو کجایی گل نرگس ؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم

 زده آتش به دل عالم و آدم

 مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ؟

 ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت ؟

 نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

 به فدای رخت ای ماه !

 بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  اینبزم توئی ،آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه

دلم سوخته از آه نفس های غریبت

 دل من بال کبوتر شده

خاکستر پرپرشده

 همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی

 و سپس رفته به اقلیم رهایی

 به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی

و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی ؟

 به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد

نگهم خواب ندارد

 قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد

 شب من روزن مهتاب ندارد

 همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دل دادهء دل سوخته ارباب ندارد ...

تو کجایی؟ تو کجایی

 شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

 

 

گریه کن ،گریه و خون گریه کن آری

که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را

و اگر طاقتتان هست کنون من نفسیروضهز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن

که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است

 به گستردگی ساحل نیل است

 و این بحر طویل است

و ببخشید که این مخمل خون بر تن تب دار حروف است

 که این روضهء مکشوف لهوف است :

 عطش بر لب عطشان لغات است

 و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است

 و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است

ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است

 ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است

 ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است

و زنی محو تماشاست زبالای بلندی

 الف قامت او دال

و همه هستی او در کف گودال

و سپس آه که «الشّمرُ ...»

خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»

دلت تاب ندارد

 به خدا با خبرم

می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی

 تو خودت کرب و بلایی

 قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

تو کجایی ... تو کجایی ...

تو کجایی

شاعر : سید حمید رضا برقعی

..........................................................................................................

آه ... محرم اومد از راه

.............................

التماس دعا

یاعلی

م.محمد.م.م 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
چند روز پیش یکی از دوستان هم خوابگاهی با حالتی آمیخته با

ناراحتی و تعجب و دلهره و سوال و ... گفت :

شنیدی امریکا گفته که می خواد سردار سلیمانی رو بکشه ؟

با حالتی جدی و از روی حاضر جوابی و ... گفتم :

خوب بکشه

بچه می ترسونه ...

...

بچه می ترسونن احمق ها

فکر می کنن که الان گفتن می خوان سردار سلیمانی رو ترور کنن ما می ترسیم

نه ، حمقا !

ما رو از چی می ترسونین ؟

شنیدم سردار هرجا حرف میزنه دعا می کنه که شهید بشه

مگه کم کشتید از ماها

چیزی شد مگه ؟

بازم بکشید هیچی نمیشه

خدا رو شکر مملکتی که صاحبش امام زمان باشه

نایبش فقیه باشه

مگه با این کارای شما براش اتفاقی میوفته

مگه قبلا نکشتید مطهری ها رو ، بهشتی ها رو ، رجایی و با هنر ها رو و...

اینم روش

بد بخت های فلک زده

امامون مگه نگفته که بکشید ما را ملت ما بیدار تر می شوند

فکر کردید که حالا سردار سلیمانی رو ازمون بگیرید ما می شینیم سر جامون ؟

این ملت از آزمایش های بزرگتر از این سر بلند بیرون اومده

خدا امام خمینی رو ازمون گرفت ما زمین گیر نشدیم

حاج قاسم سلیمانی سر جاش ، من و رفیقام و همه خانواده و همه نزدیکامم آرزومونه

 که توی راه خدا فدا شیم

هدفمونه ، دعامونه ، عشقمونه واسه ولایت جونمون رو بدیم  

خاک توی سر نفهمتون کنم که آخرشم نمی فهمین من چی میگم

بهتره شما برید یه فکری برای خاک بر سریتون توی خیابونای کشورتون و ۸۰ تا کشور دیگه بکنین

به شما ها نیومده واسه ما غد بازی در بیارید .

پایان پیام /

دشنه ای در قلب کفار

یاعلی

م.محمد.م.م

 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید
  • ۰
  • ۰
چند روز پیش یکی از دوستان هم خوابگاهی با حالتی آمیخته با

ناراحتی و تعجب و دلهره و سوال و ... گفت :

شنیدی امریکا گفته که می خواد سردار سلیمانی رو بکشه ؟

با حالتی جدی و از روی حاضر جوابی و ... گفتم :

خوب بکشه

بچه می ترسونه ...

...

بچه می ترسونن احمق ها

فکر می کنن که الان گفتن می خوان سردار سلیمانی رو ترور کنن ما می ترسیم

نه ، حمقا !

ما رو از چی می ترسونین ؟

شنیدم سردار هرجا حرف میزنه دعا می کنه که شهید بشه

مگه کم کشتید از ماها

چیزی شد مگه ؟

بازم بکشید هیچی نمیشه

خدا رو شکر مملکتی که صاحبش امام زمان باشه

نایبش فقیه باشه

مگه با این کارای شما براش اتفاقی میوفته

مگه قبلا نکشتید مطهری ها رو ، بهشتی ها رو ، رجایی و با هنر ها رو و...

اینم روش

بد بخت های فلک زده

امامون مگه نگفته که بکشید ما را ملت ما بیدار تر می شوند

فکر کردید که حالا سردار سلیمانی رو ازمون بگیرید ما می شینیم سر جامون ؟

این ملت از آزمایش های بزرگتر از این سر بلند بیرون اومده

خدا امام خمینی رو ازمون گرفت ما زمین گیر نشدیم

حاج قاسم سلیمانی سر جاش ، من و رفیقام و همه خانواده و همه نزدیکامم آرزومونه

 که توی راه خدا فدا شیم

هدفمونه ، دعامونه ، عشقمونه واسه ولایت جونمون رو بدیم  

خاک توی سر نفهمتون کنم که آخرشم نمی فهمین من چی میگم

بهتره شما برید یه فکری برای خاک بر سریتون توی خیابونای کشورتون و ۸۰ تا کشور دیگه بکنین

به شما ها نیومده واسه ما غد بازی در بیارید .

پایان پیام /

دشنه ای در قلب کفار

یاعلی

م.محمد.م.م

 


,,,,
  • میر محمد مطهری موید