روز های رفته چشیدن ندارند ...
...
با رفتن چند دوستی
من نیز نرفته اما نیستم
نه در اینجا که کلا
حالی و دماقی نیست
...
انشالله که بشود زود بیاییم ولی بیشک بیشتر از یک ماه طول نمیکشد
روز های رفته چشیدن ندارند ...
...
با رفتن چند دوستی
من نیز نرفته اما نیستم
نه در اینجا که کلا
حالی و دماقی نیست
...
انشالله که بشود زود بیاییم ولی بیشک بیشتر از یک ماه طول نمیکشد
فصل اول
چند دقیقه قبل از دیدار :
همان لحظه به خودم گفتم حتما خیره
شاید باید چیزی ببینی
یا یه چیزی توی این مایه ها به خودم گفتم .
و صبر کردم باز
...
فصل دوم
چند لحظه قبل از دیدار :
سوار ماشین شدم
تو اصلا نظرم رو جلب نکردی .
راننده رو میشناختم .
از کارمندای شهرداری بود
بچه گیام زیاد دیده بودمش
اون موقع که بابا توی شهرداری کار میکرد .
احتمال دادم که بشناسه
شناخت
بعدش از بابا گفت و جنگ ...
تو فقط جواب سلامم رو نداده بودی و اینم خیلی مهم نبود
تو اصلا انگار نبودی
اصلا به تو فکر نمیکردم
تا این که راننده معرفیت کرد .
...
فصل سوم
دیدار :
سکووووووت ....
...
فصل چهارم
پس از دیدار :
مبهوت
مبهم
گم
متحیر
شرمنده
هوایی
سرخ و سفید و بنفش
اشکالود
پر از سوال
پر از ...
خالی
...
...................................................
حرف هایی برای نگفتن
نمیدانم
نمیدانم
تهی شده ام
نمیدانم
نمیدانم کجای دستانت را ببوسم
نمیدانم اصلا دل در دست گرفتن دستانت را هم دارم
چه برسد که ببوسم
تو نمیتوانستی
نمیدانی چقدر محتاج شنیدن صدایت بودم
نمیدانم
اصلا توان شنیدن صدایت را دارم ؟
اما تو نمیتوانستی
نه
همین خوب است
همان بهتر که نمیتوانی راه بروی
میخواهی بروی چه ببینی ؟
میخواهی کجا بروی
ای که تمام جانم فدای ویلچرت
میخوای کجای این دنیای وانفسا را ببینی
میخواهی کجا بروی
همان بهتر که چیزی نمیگویی
بهتر که کام بستی بر این همه شرم ساری
بهتر که نمیتوانی حرفی بزنی
چه میخواهی بگویی
برای که میخواهی بگویی
که را میخواهی شرمنده کنی ؟
بهتر که در این دنیایی که همه دست ها کج شده
بهتر که ...
دست به چه کارت میآید ؟
خوشابه حالت که ...
اما نبین
کاش میتوانستم از تیر نگاهت هم ...
چه چیز را تماشا میکنی شهید زنده ؟
نه نبین
نبین که تا گردن در لجن زار دنیا گیر کرده ام
نشنو صدایم را
نشنو که صدای بهشت برایت سزاست
نه انکرالاصوات من
چی چیز را میخواهی بشنوی ؟
کدام بوی دنیا را میخوای حس کنی ؟
بوی بهشت را در این دنیا نمیتوان شنید
برای چه مانده ای آخر
برای چه مانده ای ...
................................................
کلمه تاب نیاورد زیر حرف هایم
شاید هم میخواست به حرمت او دست و پا شکسته باشد و بی کلام
نتوانستم ...
................................................
تاب نیاوردم برای نوشتن این پست
زود تر میخواستم بنویسم اما نشد
حیفه شعر پست قبل
جون من حتما بخونیدش ...
...............................................
رمضان رفت و دست من باز هم خالی ست
رمضان ...
...............................................
التماس دعا
یاعلی
م.محمد.م.م
فصل اول
چند دقیقه قبل از دیدار :
همان لحظه به خودم گفتم حتما خیره
شاید باید چیزی ببینی
یا یه چیزی توی این مایه ها به خودم گفتم .
و صبر کردم باز
...
فصل دوم
چند لحظه قبل از دیدار :
سوار ماشین شدم
تو اصلا نظرم رو جلب نکردی .
راننده رو میشناختم .
از کارمندای شهرداری بود
بچه گیام زیاد دیده بودمش
اون موقع که بابا توی شهرداری کار میکرد .
احتمال دادم که بشناسه
شناخت
بعدش از بابا گفت و جنگ ...
تو فقط جواب سلامم رو نداده بودی و اینم خیلی مهم نبود
تو اصلا انگار نبودی
اصلا به تو فکر نمیکردم
تا این که راننده معرفیت کرد .
...
فصل سوم
دیدار :
سکووووووت ....
...
فصل چهارم
پس از دیدار :
مبهوت
مبهم
گم
متحیر
شرمنده
هوایی
سرخ و سفید و بنفش
اشکالود
پر از سوال
پر از ...
خالی
...
...................................................
حرف هایی برای نگفتن
نمیدانم
نمیدانم
تهی شده ام
نمیدانم
نمیدانم کجای دستانت را ببوسم
نمیدانم اصلا دل در دست گرفتن دستانت را هم دارم
چه برسد که ببوسم
تو نمیتوانستی
نمیدانی چقدر محتاج شنیدن صدایت بودم
نمیدانم
اصلا توان شنیدن صدایت را دارم ؟
اما تو نمیتوانستی
نه
همین خوب است
همان بهتر که نمیتوانی راه بروی
میخواهی بروی چه ببینی ؟
میخواهی کجا بروی
ای که تمام جانم فدای ویلچرت
میخوای کجای این دنیای وانفسا را ببینی
میخواهی کجا بروی
همان بهتر که چیزی نمیگویی
بهتر که کام بستی بر این همه شرم ساری
بهتر که نمیتوانی حرفی بزنی
چه میخواهی بگویی
برای که میخواهی بگویی
که را میخواهی شرمنده کنی ؟
بهتر که در این دنیایی که همه دست ها کج شده
بهتر که ...
دست به چه کارت میآید ؟
خوشابه حالت که ...
اما نبین
کاش میتوانستم از تیر نگاهت هم ...
چه چیز را تماشا میکنی شهید زنده ؟
نه نبین
نبین که تا گردن در لجن زار دنیا گیر کرده ام
نشنو صدایم را
نشنو که صدای بهشت برایت سزاست
نه انکرالاصوات من
چی چیز را میخواهی بشنوی ؟
کدام بوی دنیا را میخوای حس کنی ؟
بوی بهشت را در این دنیا نمیتوان شنید
برای چه مانده ای آخر
برای چه مانده ای ...
................................................
کلمه تاب نیاورد زیر حرف هایم
شاید هم میخواست به حرمت او دست و پا شکسته باشد و بی کلام
نتوانستم ...
................................................
تاب نیاوردم برای نوشتن این پست
زود تر میخواستم بنویسم اما نشد
حیفه شعر پست قبل
جون من حتما بخونیدش ...
...............................................
رمضان رفت و دست من باز هم خالی ست
رمضان ...
...............................................
التماس دعا
یاعلی
م.محمد.م.م
توی این سحرا شبکه یک برنامه خوبی داره
این برنامه چند شب اول
شاید حدود ۱۵-۱۶ شب یه مداحی خیلی قشنگ از حاج منصور میذاشت
که دلمو میبرد
همون شبی که موبایل رو آماده کردم که ضبطش کنم
پخشش نکرد تا امشب
ناراحت شدم اما خدا خواست و پیداش کردم
متن شعر رو براتون میزارم
اگه حرف دل شما هم بود ، هم حاج منصور رو دعا کنین
هم منو و هم اونی که گذاشتش توی اون برنامه و هم دوستمو که مداحی رو ازش گرفتم و
اونایی که باعث شدن من دوستمو ببینم و ...
راستی اگه از خوندن این شعر شکر خدا کردید باید به خاطر افتادن این همه اتفاق که
این شعر رو این جا بخونید خدا رو شکر کنید ...
عجب . . .
خدا یا شکرت به خاطر همه ی نعمتایی که بمون دادی ( کلک زدم ... )
.............................................................
.............................................................
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی
بنده همان بنده ، خدا مثل همیشه
از ما توسل از تو لطف و دست گیری
آقا همان آقا ، گدا مثل همیشه
ممنون از این که دست ما را رو نکردی
مثل همیشه باز هم ستار بودی
چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد
ممنون از این که باز با ما یار بودی
با این گناهانی که من انجام دادم
باور نمیکردم که دستم را بگیری
تو آن قدر لطف و کرامت پیشه ای که
روزی هزاران بار توبه میپذیری
جا مانده بودم تو مرا اینجا رساندی
من خواب بودم تو مرا بیدار کردی
وقتی سحر های مناجاتت نبودم
آن شب به جای من ، تو استغفار کردی
آن قدر خوبی مرا گفتی به مردم
آنقدر که حتی خودم هم باورم شد
آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار
این مهربانی های تو دردسرم شد
هر چند از دست خودم دل گیرم اما
احساس دلتنگی در این شب ها نکردم
سوگند بر سجاده خانوم رقیه
من مهربان تر از خودت پیدا نکردم
در را بروی ما گنه کاران نبندید
ما هم دلی داریم گرچه رو سیاهیم
گفتند اینجا بار عصیان میپذیرند
دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم
...............................................................
راستی برای شاعرش هم دعا کنید و برای حاج منصور و اونایی که اون مجلس رو
آماده کردن که توش بخونه و ....
التماس دعا
یاعلی
م.محمد.م.م
توی این سحرا شبکه یک برنامه خوبی داره
این برنامه چند شب اول
شاید حدود ۱۵-۱۶ شب یه مداحی خیلی قشنگ از حاج منصور میذاشت
که دلمو میبرد
همون شبی که موبایل رو آماده کردم که ضبطش کنم
پخشش نکرد تا امشب
ناراحت شدم اما خدا خواست و پیداش کردم
متن شعر رو براتون میزارم
اگه حرف دل شما هم بود ، هم حاج منصور رو دعا کنین
هم منو و هم اونی که گذاشتش توی اون برنامه و هم دوستمو که مداحی رو ازش گرفتم و
اونایی که باعث شدن من دوستمو ببینم و ...
راستی اگه از خوندن این شعر شکر خدا کردید باید به خاطر افتادن این همه اتفاق که
این شعر رو این جا بخونید خدا رو شکر کنید ...
عجب . . .
خدا یا شکرت به خاطر همه ی نعمتایی که بمون دادی ( کلک زدم ... )
.............................................................
.............................................................
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی
بنده همان بنده ، خدا مثل همیشه
از ما توسل از تو لطف و دست گیری
آقا همان آقا ، گدا مثل همیشه
ممنون از این که دست ما را رو نکردی
مثل همیشه باز هم ستار بودی
چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد
ممنون از این که باز با ما یار بودی
با این گناهانی که من انجام دادم
باور نمیکردم که دستم را بگیری
تو آن قدر لطف و کرامت پیشه ای که
روزی هزاران بار توبه میپذیری
جا مانده بودم تو مرا اینجا رساندی
من خواب بودم تو مرا بیدار کردی
وقتی سحر های مناجاتت نبودم
آن شب به جای من ، تو استغفار کردی
آن قدر خوبی مرا گفتی به مردم
آنقدر که حتی خودم هم باورم شد
آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار
این مهربانی های تو دردسرم شد
هر چند از دست خودم دل گیرم اما
احساس دلتنگی در این شب ها نکردم
سوگند بر سجاده خانوم رقیه
من مهربان تر از خودت پیدا نکردم
در را بروی ما گنه کاران نبندید
ما هم دلی داریم گرچه رو سیاهیم
گفتند اینجا بار عصیان میپذیرند
دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم
...............................................................
راستی برای شاعرش هم دعا کنید و برای حاج منصور و اونایی که اون مجلس رو
آماده کردن که توش بخونه و ....
التماس دعا
یاعلی
م.محمد.م.م
از دعای خیرتون محرومم نکنید
خیلی دعا کنید برای قرار دلم ...
خیلی محتاجم به دعا هاتون
دعا کنید که کشتی شکسته ام
دعا کنید که باد شرطه ای برخیزد
باشد که باز بینم
دیدار آشنا را ...
رمضان کریم
از دعای خیرتون محرومم نکنید
خیلی دعا کنید برای قرار دلم ...
خیلی محتاجم به دعا هاتون
دعا کنید که کشتی شکسته ام
دعا کنید که باد شرطه ای برخیزد
باشد که باز بینم
دیدار آشنا را ...
رمضان کریم
به راستی هویت و ماهیت جنبش دانشجویی بر گرفته از حس جوانی و شور و نشاطی است که به جرات میتوان گفت در هیچ قشری این روحیه را نمیتوان یافت . همواره توده های مردمی که دست به انقلاب زده اند از بدنه و شاکله اصلی جوانان تشکیل شده و با بازی جوانان در نقش های کلیدی، انقلاب های مختلف در طول تاریخ رنگ و بوی پیروزی را به خود احساس کرده اند . به راستی روحیه و فرهنگ انقلابی بودن به معنای عام در هر جوانی یافت میشود که این خود ظرفیتی بس بزرگ و شگرف است . جوان به خاطر حس بلند پروازی و کمال گرایی و مطالبه گری خود همواره در پی ایجاد نگرشی نو و مفیدتر در هر زمینه و هر سطحی در زندگی خود و جامعه ای است که در آن زندگی میکند . حال اینطور به نظر میرسد که در جامعه ما که شاکله فکری آن بر پایه ی انقلاب اسلامی بنا شده ، لازم است این روحیه ی ظلم ستیزی برای امتداد راه انقلاب اسلامی ، در درون جامعه و در طول سالیان متمادی از نسلی به نسل دیگر انتقال یابد و کهنه نشود تا کسی احساس نکند انقلاب تمام شده و به گذشته تعلق دارد . اینک که ما نیازمندیم که این تفکر در جامعه ایرانی اسلامی ، سینه به سینه منتقل شود ، تنها کسانی میتوانند این انتقال فکر را به خوبی انجام دهند که خود زمینه ی وجود روحیه ی انقلابی در وجود خود را داشته باشند و چه کسی میتواند گروهی و یا مجموعه ای غیر از جوانان را بیابد که این ویژگی مهم را داشته باشند؟
تنها جایی که تعداد بسیار زیادی جوان ، با اهدافی مشابه گرد هم می آیند و زندگی میکنند دانشگاه هاست . در این دوره از تاریخ ایران هویت و ماهیت جنبش های دانشجویی اگر جز برای انقلابی بودن و انتقال فرهنگ انقلابی به معنای عام و ظلم ستیزی باشد بی شک به سوی نابودی و فساد کشیده خواهد شد .جنبش دانشجویی با این هدف که بر گرفته از ماهیت انقلابی و شور و نشاط جوانی است ، قادر خواهد بود در مقام مطالبه گری و در جایگاه تقویت نظام وادامه انقلابی که هرگز تمام نخواهد شد ، نقش های بسزایی را در تاریخ بازی کند .
و اما همان طور که گفته شد اگر هدف جنبش دانشجویی از اصل خویش منحرف شود بی شک سر از پرتگاه نابودی در خواهد آورد که در تاریخ بعد از انقلاب نمونه هایی از این دست را دیده ایم . اما ممکن است این سوال پیش بیاید که چرا ممکن است این انحراف ایجاد شود ؟ . در جواب باید گفت که جوانان به دلیل داشتن روحیه ی کمال گرایی و به خاطر ورود به صحنه ی دانشگاه ها و اقتضای سنی ممکن است اسیر هوای نفس و یا قدرت طلبی شوند . که در مورد دوم ، تشکل های دانشجویی مسیری هموار برای ارضای این خواسته ی ناهنجار هستند . اگر با این قدرت طلبی ، تعصبات قومیتی نیز همراه شود ممکن است جوان متفکر و با استعدادی که باید باری را از دوش نظام بردارد به جایی برسد که مثلا بگوید: " ما چه کنیم که از 5 نفر هیات موسس تشکل ما ، 4 تایش اهل شهر ما هستند . اصلا تقسیر ما چیست که هویت این تشکل ، ماهیت این تشکل ..... "
آری ، جوان امروز همواره در خطر افتادن در دام هوای نفس است و تنها راه برای نجات همانا انتخاب و پا برجایی در راه رسیدن به هدفی مقدس برای زندگیست . هدفی که تمام نشود و هیچ وقت کهنه و فرسوده و بی ارزش نگردد که بی شک آن هدف نمیتواند جز رضای خدا و رسیدن به قرب الهی باشد .
امید است در پیشگاه خدای متعال وبا تمسک به سیره ی انبیا و امامان ، زیر سایه ی توجهات امام عصر (عج) و تحت امر ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت ا... خامنه ای همواره انقلابی باشیم و در راه انقلاب اسلامیان قدم برداریم و آرزوی دیدن روزی را داشته باشیم که در رکاب مهدی (عج) جانمان را برای پیروزی انقلاب بزرگ منجی عالم بشریت و احقاق حق مظلومان فدا کنیم .
یا علی
م.محمد.مطهری.م
به راستی هویت و ماهیت جنبش دانشجویی بر گرفته از حس جوانی و شور و نشاطی است که به جرات میتوان گفت در هیچ قشری این روحیه را نمیتوان یافت . همواره توده های مردمی که دست به انقلاب زده اند از بدنه و شاکله اصلی جوانان تشکیل شده و با بازی جوانان در نقش های کلیدی، انقلاب های مختلف در طول تاریخ رنگ و بوی پیروزی را به خود احساس کرده اند . به راستی روحیه و فرهنگ انقلابی بودن به معنای عام در هر جوانی یافت میشود که این خود ظرفیتی بس بزرگ و شگرف است . جوان به خاطر حس بلند پروازی و کمال گرایی و مطالبه گری خود همواره در پی ایجاد نگرشی نو و مفیدتر در هر زمینه و هر سطحی در زندگی خود و جامعه ای است که در آن زندگی میکند . حال اینطور به نظر میرسد که در جامعه ما که شاکله فکری آن بر پایه ی انقلاب اسلامی بنا شده ، لازم است این روحیه ی ظلم ستیزی برای امتداد راه انقلاب اسلامی ، در درون جامعه و در طول سالیان متمادی از نسلی به نسل دیگر انتقال یابد و کهنه نشود تا کسی احساس نکند انقلاب تمام شده و به گذشته تعلق دارد . اینک که ما نیازمندیم که این تفکر در جامعه ایرانی اسلامی ، سینه به سینه منتقل شود ، تنها کسانی میتوانند این انتقال فکر را به خوبی انجام دهند که خود زمینه ی وجود روحیه ی انقلابی در وجود خود را داشته باشند و چه کسی میتواند گروهی و یا مجموعه ای غیر از جوانان را بیابد که این ویژگی مهم را داشته باشند؟
تنها جایی که تعداد بسیار زیادی جوان ، با اهدافی مشابه گرد هم می آیند و زندگی میکنند دانشگاه هاست . در این دوره از تاریخ ایران هویت و ماهیت جنبش های دانشجویی اگر جز برای انقلابی بودن و انتقال فرهنگ انقلابی به معنای عام و ظلم ستیزی باشد بی شک به سوی نابودی و فساد کشیده خواهد شد .جنبش دانشجویی با این هدف که بر گرفته از ماهیت انقلابی و شور و نشاط جوانی است ، قادر خواهد بود در مقام مطالبه گری و در جایگاه تقویت نظام وادامه انقلابی که هرگز تمام نخواهد شد ، نقش های بسزایی را در تاریخ بازی کند .
و اما همان طور که گفته شد اگر هدف جنبش دانشجویی از اصل خویش منحرف شود بی شک سر از پرتگاه نابودی در خواهد آورد که در تاریخ بعد از انقلاب نمونه هایی از این دست را دیده ایم . اما ممکن است این سوال پیش بیاید که چرا ممکن است این انحراف ایجاد شود ؟ . در جواب باید گفت که جوانان به دلیل داشتن روحیه ی کمال گرایی و به خاطر ورود به صحنه ی دانشگاه ها و اقتضای سنی ممکن است اسیر هوای نفس و یا قدرت طلبی شوند . که در مورد دوم ، تشکل های دانشجویی مسیری هموار برای ارضای این خواسته ی ناهنجار هستند . اگر با این قدرت طلبی ، تعصبات قومیتی نیز همراه شود ممکن است جوان متفکر و با استعدادی که باید باری را از دوش نظام بردارد به جایی برسد که مثلا بگوید: " ما چه کنیم که از 5 نفر هیات موسس تشکل ما ، 4 تایش اهل شهر ما هستند . اصلا تقسیر ما چیست که هویت این تشکل ، ماهیت این تشکل ..... "
آری ، جوان امروز همواره در خطر افتادن در دام هوای نفس است و تنها راه برای نجات همانا انتخاب و پا برجایی در راه رسیدن به هدفی مقدس برای زندگیست . هدفی که تمام نشود و هیچ وقت کهنه و فرسوده و بی ارزش نگردد که بی شک آن هدف نمیتواند جز رضای خدا و رسیدن به قرب الهی باشد .
امید است در پیشگاه خدای متعال وبا تمسک به سیره ی انبیا و امامان ، زیر سایه ی توجهات امام عصر (عج) و تحت امر ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت ا... خامنه ای همواره انقلابی باشیم و در راه انقلاب اسلامیان قدم برداریم و آرزوی دیدن روزی را داشته باشیم که در رکاب مهدی (عج) جانمان را برای پیروزی انقلاب بزرگ منجی عالم بشریت و احقاق حق مظلومان فدا کنیم .
یا علی
م.محمد.مطهری.م
دوباره یاد باده فروشی که مست میخواهد
فتاده ام ، که فراموشی الست میخواهد
دگر به گوشه ی چشمت نگاه ما ننمای
که این دلم زدرت هر آن چه هست میخواهد
ز ساز سینه ات ای دوست سوز نی فراوان شد
بدان که دست دلم از دل تو ، دست میخواهد
در این هوا که تو با هر چه هست ، همراهی
تمام هستیم از هر چه ، هست میخواهد
م.محمد.م.م
۱۳۸۹/۵/۶
.......................................................................
پ.ن : وزنش خیلی درست نیست چون مست نمیتونه شعر درست درمون بگه
.......................................................................
التماس دعا
یاعلی
م.محمد.م.م